حمله اصلاح‌طلبان به قالیباف در بزنگاه مهم دیپلماسی

حمله اصلاح‌طلبان به قالیباف در بزنگاه مهم دیپلماسی

بی‌غیرت‌ها همین‌الان هم کشور را رها نکرده‌اند و حاضرند برای‌آنکه دوباره به قدرت برسند علاوه بر مناسبات داخلی، منافع و مناسبات بین‌المللی کشور را هم فدا کنند و هرکسی که مدافع آینده کشور باشد به توپ ببندند.

از عجایب دوران این است که رئیس‌جمهور و وزیر خارجه اسبق جمهوری اسلامی ایران برای اختلال در سیاست خارجه رسمی کشور وارد میدان شدند و در حساس‌ترین لحظاتی که مسئولان کشور تمام تلاششان را به کار بسته‌اند تا مردم از آخرین تیر و ترکش‌های برجام کمترین آسیب را ببینند دوقطبی های مخرب بین‌المللی برای کشور ایجاد می‌کنند و نگاه‌های ایدئولوژیک خودشان را تحت لوای «نه شرقی و نه غربی» پنهان می‌کنند.

رئیس مجلس هم که در این شرایط سعی کرد تمام‌قد حامی وزارت خارجه و سیاست رسمی کشور باشد مورد تاخت‌وتاز رادیکال‌های اصلاحات و کارگزاران قرار گرفت و طعنه کنایه‌های انتخاباتی برایش حواله شد. البته گازانبر روحانی که قالیباف را در انتخابات 92 کنار زد فقط هفت دهم درصد رای کارایی داشت و نهایتاً روحانی با کمترین محبوبیت ممکن ( زیر 4 درصد) با ریاست‌جمهوری وداع کرد. کارنامه ۸ساله روحانی هم عبرت نامه است؛ میانگین رشد اقتصادی «صفر» درصد، ثبت پایین‌ترین نرخ فروش نفت در حدود ۴۰۰ هزار بشکه نفت در روز و وزیر مسکنی که مفتخر بود یک مسکن نساخته است و وزیر نفتی که خسارت پرونده کرسنت را به کشور تحمیل کرد، و البته دولتی که با «من سرهنگ نیستم» سرکار آمد، اغلب وزرایش با نام‌های مستعارشان شناخته‌شده‌تر بودند تا با نام‌های واقعی‌شان!

سبک و سیاق مدیریت روحانی هم خاص بود. یک نمونه خاطره سیف رئیس بانک مرکزی روحانی از آب‌کردن طلاهای کشور است: «به ایشان(روحانی) گفتم با این روند، ذخایر طلا در ۲ سال آینده تمام می‌شود؛ ۲ سال بعد چه کنیم؟ ایشان گفت: من با ۲ سال دیگر چه‌کار دارم؟ مگر چقدر از دوره‌ام باقی‌مانده؟ انا ربّ الإبل؛ من مسئول دوره خودم هستم.»

چه نامی می‌توان برای این سبک مدیریتی انتخاب کرد جز «بی‌غیرتی سیاسی»! معلوم نیست بی‌غیرتی سیاسی در قانون جرم باشد یا نه و البته معلوم نیست آقای اژه‌ای که بیشتر جلوه رحمانی به خود گرفته است تا جلوه جباریت به چنین مسائلی ورود کند یا نه، اما همین « بی‌غیرتی سیاسی» از صد جرم و جنایتی که حکم اعدام دارد بدتر است.

بی‌غیرت‌ها همین‌الان هم کشور را رها نکرده‌اند و حاضرند برای‌آنکه دوباره به قدرت برسند علاوه بر مناسبات داخلی، منافع و مناسبات بین‌المللی کشور را هم فدا کنند و هرکسی که مدافع آینده کشور باشد به توپ ببندند.

رئیس جبهه اصلاحات خطاب به قالیباف توییت زد: «لیاخوف فقط یک نام در تاریخ ایران نیست!»؛ پاسخش را یک نماینده سابق مجلس داد و نوشت: «درست می‌فرمایید لیاخوف کسی بود که مجلس را به توپ بست. کاری که الان آقای روحانی، شما و دیگر همفکرانتان دارید می‌کنید!» قوچانی هم مدعی است روحانی طرف‌دار یک ارتباط متوازن با شرق و غرب بود اما هیچ‌گاه پاسخ نمی‌دهد اگر چنین است چرا سال‌های آخر دولت روحانی، جمهوری اسلامی ایران سفیری در چین نداشت تا این سیاست را پیگیری کند؟ ماجرا این است که غرب برای ایران کوچه بن‌بست است، حتی زمانی که روحانی و پزشکیان رئیس‌جمهور باشند آمریکا از برجام خارج و اروپایی‌ها اسنپ بک را فعال می‌کنند و در نهایت اگر فرصتی پیدا کنند وسط مذاکرات به مردم ایران حمله نظامی می‌کنند!

بااین‌حال زیدآبادی می‌نویسد «افراطیون می‌کوشند درخواست عده‌ای برای رفع تشنج در روابط ایران و آمریکا و یا حداکثر عادی‌سازی این رابطه را با حمایت بی‌قیدوشرط خودشان از سیاست‌های روسیه و چین، نه فقط همسنگ نشان دهند بلکه اولی را نشانۀ وابستگی و دومی را نشانۀ استقلال معرفی کنند!» این متن یعنی حامیان عادی‌سازی روابط با کشوری که علیه ایران جنگ کرده و همین‌الان در سازمان ملل به دنبال فعال‌کردن اسنپ بک است استقلال‌طلب‌اند و جریانی که سعی می‌کند با اجماع روس و چین تبعات اسنپ بک را مدیریت کند وابسته! کسی که با جنگ از رویای قدم‌زدن در آمریکا بیدار نشود بعید است که از به این بعد به خود بیاید؛ این جریان مسخ غرب است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *