دیماه ۵۷ مشهد؛ حماسهای در دل مظلومیت
راستش، هرساله که دیماه میرسد کمی غصه به دلم ریشه میدواند. نه از تلخی روزگار، بلکه از فراموشی ما و مردم و مسئولان. لابد میپرسید چرا غصه؟ و من مجبورم بگویم که ماجرا بر میگردد به سالهای قبل. حتی قبل از پیروزی انقلاب و درست اوج درگیریهای مأموران رژیم ستمشاهی با مردم انقلابی و به پا خاسته مشهد.
هرچه سال ۵۷ به پایانش نزدیکتر میشد شور و هیجان مردم انقلابی مشهد بیشتر میشد و هر روز صف تظاهرات مستحکمتر و مردم منسجمتر بودند. با شروع سال تحصیلی ۱۳۵۷-۱۳۵۸ اولین جرقه پیوستن دانشآموزان و دانشجویان هنرستانهای مشهد به خیل انقلابیون روشن شد و انقلاب بصورت آشکاری به همه ارکان جامعه رسوخ کرد و اولین کسانی که اعلامیههای حکومت نظامی را زیر پا گذاشتند، دانشآموزان دبیرستانهای شاهرضا، فیوضات و هنرستانهای صنعتی مشهد بودند که در گروههای کوچک در خیابانها حرکت کرده و شعارهای ضد سلطنتی سر دهند.
هرچه به آبان و آذر و دی ماه نزدیکتر میشدیم تظاهرات اوج میگرفت و به تعداد شهدای انقلاب افزوده میشد. در تظاهرات نهم دی ماه «بتول چراغچی مسجدی» در حمله تانکها به شهادت رسید و در ۱۰ دی ماه که دیگر نگو و نپرس. میدان مجسمه و چهاراه نادری عرصه جانبازی انقلابیون بود شهادت شهید شیرازی ۱۰ ساله و رادمرد و تقابل تانک و تن… که این تقابل ناشی از ورود استاندار جدید تیمسار صادق عزیزی بود که میخواست اوج اقتدار خودش و نظام را به رخ ملت بیدار و انقلابی بکشد. نیروهای رژیم پهلوی به حرم، مردم، مدرسه نواب حمله کردند و خون ملت را بجوش آوردند و شعار دادند:
روز همه شیعیان، شام غریبان شده
قبر امام هشتم، گلوله باران شده
فرارسیدن ماه محرم، ماه اوجگیری انقلاب و حمله روز ۲۳ آذر دژخیمان به بخش کودکان بیمارستان شاهرضا، مقدمه پیروزی خون بر شمشیر بود.
دی ماه اوج تظاهرات مردمی بود که با روحیه انقلابیگری عجین شده بودند و کمکم دست به عملیات ساخت کوکتل و نارنجک دستی زده بودند.
حوادث ۹ و ۱۰ دی ماه مشهد قابل شرح و توصیف نیست و هرچه بگویم قصه آن روزهایش ناتمام میماند. قصه یکشنبه خونین مشهد، قصه درد است و رنج و بغض از نگفتههای تاریخ. نگفتن از مظلومیت مردم و ظلم ستمشاهی؛ و درگیری مردم با ماشینهای نظامی رژیم پهلوی و شهادت مردم بیگناه و بیدفاع.
دیگر حرف من از آن روزها قصه نیست بلکه غصه آن روزهاست که گروهی به شهادت رسیدند که در میان شان شهیدانی هستند که در اوج مظلومیت شهید شدند و غریبانه به خاک سپرده شدند و به عمر چند سالهای که از انقلاب میگذرد هیچگاه نام و نشانی از آنها برده نمیشود و یادواره و بزرگداشتی برایشان گرفته نمیشود که جوانان و نسل امروز با آنها آشنا شوند.
در ۹ و ۱۰ سال ۱۳۵۷ خیلیها مجاهدت کردند، مجروح شدند و شهید که کمتر نامی از آنها برده میشود. در روز دهم دیماه سه شهید انقلاب به نامهای «سید محمد سیدی»، «علیاصغر معقول» و «محمدعلی شهریور» از ترس نیفتادن بدنهای مطهرشان به دست مأموران ساواک، شبانه در محله هدایتآباد (بازه شیخ) دفن شد که تا سالیان بعد کسی از وجود آنها با خبر نبود و به گمانم هنوز غریب باشند و نه کسی از آنها چیزی میداند و نه کسی چیزی میگوید. این که میگویم دی ماه مملو از قصه و غصه است بیراه نیست.
کاش، کمی قدردان شهدای انقلاب و شهدای شهرمان بودیم و نام و یادشان را در هوای شهر و مردمش، جاری و ساری میکردیم.
بگذریم که ناگفته و ناشنیدههای دوران انقلاب اسلامی و دوران طلائی دفاع مقدس بسیار است که اگر مردم و جوانان ما آنها را بداند نگاهشان به انقلاب و نظام قطعا تغییر خواهد کرد و در راه پایداری نظامی که به برکت خون آنها استوار مانده، خواهند کوشید.