شهید محمد سعید ایزدی؛ فرماندهای بیاعتنا به دنیا و ولایتمدار مطلق


شهید «محمد سعید ایزدی» از چهرههای برجسته جبهه مقاومت و فرماندهان میدانی بود که سالها در لبنان، سوریه و منطقه نقشآفرینی کرد و سرانجام در قم به شهادت رسید. برادر شهید والامقام «مجتبی ایزدی» در روایت خود از زندگی، منش و سیره او، تصویری روشن از انسانی مؤمن، سادهزیست، ولایتمدار و بیاعتنا به دنیا ترسیم میکند. گفتوگوی پیشرو بخشی از خاطرات و ناگفتههای او درباره برادر شهیدش است.
من «مجتبی ایزدی» برادر بزرگتر حاج سعید هستم و افتخار زندگیام این بوده که برادر او بودم. همیشه به او میگفتم: «تو یک بدشانسی آوردی که برادر منی، باید برادر اولیای خدا میشدی. ما لیاقت این را نداریم که خودمان را برادر تو معرفی کنیم. جایی که حاج قاسم، یحیی سنوار، سید حسن نصرالله یا سید عباس موسوی تو را برادر خطاب میکنند، من چه جایگاهی دارم؟ فقط روزگار ما را در یک خانواده بزرگ کرده است. جایگاه او بسیار بالاست.»
نبوغ از کودکی
من همیشه او را «حاج سعید» صدا میزدم. خداوند بعضی انسانها را استثنائی میآفریند. حاجی از من هشت سال کوچکتر بود، اما از همان کودکی آنقدر زیرک بود که نبوغش نمایان میشد. در سهچهارسالگی دعای امام زمان (عج) را حفظ کرده بود. متأسفانه عکسهای قدیمیاش باقی نمانده است؛ چون خانهی او در لبنان و سوریه بارها به خاطر شناسایی، هدف قرار گرفت و ویران شد. بیش از ده بار خانهاش ویران شد و چیزی برایش نماند، اما خدا او را حفظ میکرد. با این حال هیچگاه وابسته به دنیا نبود. وقتی با همسرش به دیدن ما میآمد، میگفت: «شما هم بیایید خانهی ما»، و بعد میخندید و اضافه میکرد: «ما که چیزی نداریم، شما بیایید».
بیاعتنایی به دنیا
با وجود مسئولیتهای سنگین، هیچ وابستگی به دنیا نداشت. من ۴۵ سال بود که مطمئن بودم حاجی شهید خواهد شد. ایمان، تقوا، صلابت و تفکراتش نشان میداد سرانجام به شهادت میرسد. دشمن هم بیش از سی سال پیگیرش بود و نامش در فهرست ترورها قرار داشت و حتی رسماً اعلام کرده بودند. بعد از شهادت حاجی نیز رسانههای دشمن یک جمله گفتند: «ما به نقطه عطف عملیاتها رسیدیم». این یعنی او را نقطه عطف عملیاتهای خود میدانستند و اینقدر برایشان مهم بود.
تنها شهید با وصیتی متفاوت
تنها شهیدی که فکر میکنم در دنیا اعلام کرد، «انتقام مرا نگیرید» حاج سعید بود. او همیشه میگفت: «من کارهای خودم را قبلاً کردهام.»
ریشههای خانوادگی
خداوند به خانوادهی ما لطف کرده بود. ما یک خانواده سیاسی بودیم. نه فقط پدربزرگمان حاج رئیسالتجار، که در زمان مشروطه حدود ۱۲۰ سال پیش در نجف یکی از مشاوران آیتالله شیرازی بود. در آن زمان گروهی برای گرفتن حکم جهاد نزد ایشان رفتند، اما، چون بیاحترامی کردند، آقا دستور داد هیچ ایرانیای را به خانه راه ندهند. فقط وقتی پدربزرگ ما میرفت و میگفت: «من سنقری هستم» در را باز میکردند و او را بهعنوان مشاور میپذیرفتند.
مرحوم آیتالله شیرازی فرموده بودند: «انگلستان میداند در آینده نزدیک ایران انقلابی خواهد داشت. آنها میخواهند این انقلاب را ناقص کنند و اگر بهدرستی پخته نشود، میتوانند آن را برگردانند.» همان اتفاق در مشروطه رخ داد. اما زیرکی امام خمینی نگذاشت انقلاب اسلامی ناقص بماند. درست است که دشمن ضربه زد، اما نتوانست ماهیت انقلاب را تغییر دهد. این از زکاوت امام خمینی و امروز از مدیریت و زکاوت حضرت آقاست که با همهی دشمنیها، انقلاب را حفظ کردهاند.
احتیاط در ارتباطات
با توجه به اینکه حاجی در لیست ترور اسرائیل بود، هیچگاه گوشی همراه نداشت. ما هم خیلی احتیاط میکردیم. هر وقت میخواستیم به او نزدیک شویم، گوشی با خود نمیبردیم؛ یا اگر همراه داشتیم، خاموش میکردیم و کنار میگذاشتیم. بارها تله اطلاعاتی میگذاشتند و خبرهای جعلی درباره ترورش پخش میکردند. ما میدانستیم رد پای دشمن است و سعی میکردیم مسیر را منحرف کنیم.
مثلاً سال گذشته در خمین اعلام کردند که حاجی ترور شده است. ما قبلاً به همه اعضای خانواده و نزدیکان گفته بودیم هیچ خبری را در گوشی منتشر نکنند؛ بنابراین من این خبرها را رد میکردم. همان زمان امام جمعه و نماینده شهر هم شنیده بودند و تماس گرفتند که بیایند دیدار ما. من گفتم قدمشان روی چشم، اما معذوریم. بعد حضوری خدمتشان رفتم و موضوع را توضیح دادم.
وقتی اطلاعیه شهادت صادر شد، ابتدا باور نکردیم و من آن را رد کردم. چون قبلاً هم این کار را کرده بودند. اما از راههای دیگر بررسی کردیم و بعد مطمئن شدیم.
شب آخر
شب شهادت حاجی، یکی از همکاران قدیمیاش که نزدیک به ۳۰ سال در رکابش بود و برادر صیغهخواندهاش در مکه، گفت: حاجی همه محافظانش را مرخص کرد و به او هم گفته برو. او اصرار کرده بود بماند، اما حاجی نپذیرفته بود. حتی وقتی پسرم را فرستادم کنار حاجی باشد، او را هم برگردانده بود و گفته بود: «میخواهم امشب تنها بمانم.»
فرمانده غزه همیشه میگفت: «حاجی خودش در عملیاتها حاضر میشد و شخصاً میجنگید.»
ولایتمداری مطلق
یکی از برجستهترین ویژگیهای حاج سعید ولایتمداری مطلقش بود. در عمرم ندیدم حتی یک کلمه جلوتر از امام یا رهبری سخن بگوید. همیشه تأکید داشت که ما باید ولایتمدار باشیم، آن هم در عمل، نه فقط در شعار.
پایان راه
حاج سعید سرانجام در قم به شهادت رسید.
