شهیدی که امام رضا(ع) او را در کودکی شفا داد


یا امام رضا(ع) از اعماق وجودم میخواهم که خودت شفای بچه من را بدهی: «گفتم من نمیتوانم تحمل کنم که ابراهیم بعدها بخواد بیرون برود و بازی کند ولی توان نداشته باشد! نمیتوانم کمربند را هم ببندم. خودت به او کمک کن. من به شما ایمان دارم و شفای بچهام را از شما میخوام.
وقتی ابراهیم به دنیا آمد، پایش از ناحیه لگن آسیب دیده بود، خیلی اذیت میشد. ما بعد از چهل روز متوجه شدیم. آن زمان خیلی دکتر بردیم و گفتند که زمان تولد پایش از قسمت لگن آسیب دیده و ممکن در آینده برایش مشکل ایجاد کند و نتواند به درستی راه برود و یا بشیند، دکتر گفت: راه درمانی جز بستن کمربند فلزی نداره.
من این کمربند رو یک روز بستم به پایش و زمانی که از مطب دکتر به خانه آمدیم، آنقدر ابراهیم بیقراری و گریه کرد و جیغ زد که منم طاقت نیاوردم و گریه کردم. کمربند فلزی را که خیلی سنگین بود باز کردم. همان موقع دلم شکست و به امام رضا(ع) متوسل شدم و از آقا شفای بچهام را خواستم.
یا امام رضا(ع) از اعماق وجودم میخواهم که خودت شفای بچه من را بدهی: «گفتم من نمیتوانم تحمل کنم که ابراهیم بعدها بخواد بیرون برود و بازی کند ولی توان نداشته باشد! نمیتوانم کمربند را هم ببندم.
خودت به او کمک کن. من به شما ایمان دارم و شفای بچهام را از شما میخوام.
بعد از چند ماه تقریبا در ده ماهگی دیدم ابراهیم کمکم چهار دست و پا میره و میشینه و حتی زمان راه افتادنش زودتر از بچههای دیگهام بود! در این مدت من با امام رضا(ع) راز و نیاز کردم و شفای بچهام را از آقا خواستم که آقا خودش شفای بچهام را داد.
مشکل ابراهیم کاملا برطرف شد و راه رفت. منم که نذر کرده بودم بچه را ببرم به پابوسی آقا همان موقع تدارک سفر به مشهد را دیدم و با حاج آقا راهی مشهد شدیم.
خاطرهای از مرضیه سلیمانی، مادر شهید
برگرفته از کتاب «اسمی از تبار ابراهیم»؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم ابراهیم اسمی