مادر شهید سجاد شاه‌محمدی: زندگی پسرم، سرشار از عشق به اهل بیت و راه شهادت بود

Placeholder

پنجشنبه ۱۳ شهریورماه ۱۴۰۴ در قطعه ۴۲ گلزار شهدا، هوای ملایم بعدازظهر، بوی خوش گل‌های تازه بر مزار‌های مطهر شهدا و صدای زمزمه دعا‌هایی که از گوشه و کنار به گوش می‌رسد. در میان انبوه جمعیتی که هرکس برای عزیزی اشک می‌ریخت، چشمانم به بانویی افتاد که گویی از تاروپود این دنیا جدا شده بود و در کنار مزارعزیزش نشسته بود. در دستانش قرآن گرفته بود و با نوایی آرام و صدایی لرزان، آیاتش را زمزمه می‌کرد. صدایش آن‌قدر آهسته و در عین حال عمیق بود که گویی مستمعی جز خدا و فرزند به خاک خفته‌اش ندارد. این صلابت و آرامش، در آن هیاهوی، مرا مسحور خود کرد.نزدیک‌تر رفتم. جرات کردم و خواسته‌ام را گفتم: «ببخشید، میشه راجع به فرزندتون برام بگویید؟ دلم میخواد داستانش رو بدونم.»
لبخندی زد، که از پشت پرده‌های غم مثل خورشیدی می‌درخشید، شروع به صحبت کرد. از فرزندش، نور چشمانش گفت. از روزی که به دنیا آمد، از شور و شیطنت‌های کودکانه‌اش، از آرزو‌های بزرگش و از روزی که عاشقانه رفت تا از این خاک و ناموس دفاع کند. در کلامش غرور مقدسی موج می‌زد. غرور مادر شهیدی که تنها فرزندش به بزرگ‌ترین مقام شهادت رسیده است. اکنون نوبت افتخار کردن است.
 علاقه به خدمت و عشق به شهادت
زهرایحیایی مادر سجاد شاه محمدی با بیان خاطراتی از دوران کودکی و نوجوانی سجاد، به علاقه عمیق او به هیئت‌های مذهبی و مداحی اشاره کرد و بیان کرد: سجاد تک فرزند و  ۲۷ سال داشت و از همان کودکی عشق به اهل بیت (ع) در وجودش ریشه داشت. همیشه دوست داشت در هیئت‌ها حاضر شود و مداحی کند. حتی در خانه برایم مرثیه می‌خواند و می‌گفت: مامان، من همیشه برایت مداحی می‌کنم.
 ایشان با بیان اینکه سجاد عاشق شهادت بود، بیان کرد: همیشه به من می‌گفت: مادر، هر زمان برایم دعا می‌کنی، دعا کن تا با شهادت از دنیا بروم. او مطمئن بود و من نیز یقین داشتم که پایان راهش شهادت است. اصلًا زندگی‌اش شهادت‌گونه بود.
صفات اخلاقی و رفتار‌های پسندیده
 سجاد بسیار مظلوم، مهربان و با محبت بود. تا جایی که توان داشت، به دیگران کمک می‌کرد و برایش فرقی نمی‌کرد که طرف مقابل چه کسی است. به بزرگتر‌ها به‌ویژه پدر و مادر، فوق‌العاده احترام می‌گذاشت.
مسیر نظامی و تحصیلات
 سجاد در مسیر خدمت به نظام، تحصیلات خود را در رشته علوم نظامی تا مقطع کارشناسی ادامه داد و به عنوان پاسدار، خدمت صادقانه‌ای را ارائه می‌داد. همیشه به من یادآوری می‌کرد که مادر، اگر برایم دعا کنی، بسیار دوست دارم این راه را ادامه دهم؛ و من هم همیشه برایش دعا می‌کردم که  در این راه موفق شود و عاقبت‌امر به شهادت ختم شود
خاطراتی از سفر‌های کربلا
 تقریباً هشت بار با هم به کربلا رفتیم. عاشق کربلا بود. آخرین بار گفت: مادرجان، هوا گرم شده است، سال بعد شما را نمی‌آورم؛ اذیت می‌شوی. گفتم: اگر تو هم نیایی، من میروم.  
گفت: دلت می‌آید بدون من به کربلا بروی؟ گفتم: نه ولی بعداً گفت: آماده‌ای امسال برویم؟ گفتم: آری. اما او زودتر از من  پیش امام حسین (ع) رفت.  
همکارانش خواب دیده بودند که او در بین‌الحرمین منتظر است. وقتی رفتم، احساس می‌کردم کنارم است و کمکم می‌کند
 آخرین دیدار
 آخرین بار صبح روز جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ ، ساعت سه بیدار شدیم برای نماز، به او خبر دادند که اسرائیل حمله کرده است. حالش دگرگون شد. پس از نماز، کنارم نشست و گفت: مادر، فقط دعا کن حضرت آقا حکم جهاد بدهند تا برویم اسرائیل را نابود کنیم و برگردیم.  گفتم: چطور می‌خواهید بروید؟ گفت: اول می‌رویم سوریه، بعد به سمت اسرائیل می‌رویم. ساعت هشت و نیم صبح بود که رفت.
خبر شهادت و روز‌های پس از آن 
 صبح روز۲۵ خرداد ۱۴۰۴ به شهادت رسید، چند ساعت قبل از شهادت با من تماس گرفت و گفت مامان برای نهار به خانه می آیم، اما هر چه منتظر شدم و تماس گرفتم، نیامد و تلفنش هم خاموش بود. صبح روز بعد خواهرزاده هایم به منزل مان آمدند و گفتند سجاد تصادف کرده که گفتم برویم بیمارستان؛ در راه کلی برای من زمینه چینی کردند و در نهایت گفتند سجاد شهید شده است. در حالی که حدس می زدم شهید شده چراکه آخر راه سجاد، شهادت بود. راهی که خودش انتخاب کرده و در این راه برگزیده شده بود.
صبر و تحمل در فراق
خداوند این صبر را به من داده است، البته گاهی دلتنگ می‌شوم، اما خدا را شکر که این هدیه الهی را قبول کردم. این شهید را تقدیم می‌کنم به انقلاب، به صاحب‌الزمان(عج) و به حضرت آقا. امیدوارم از ما بپذیرند.
 
مردم نیز بسیار لطف دارند و دلداری‌مان می‌دهند.
 
 
سخن پایانی روح بلند شهید سجاد شاه‌محمدی و دیگر شهدا، همواره الهام‌بخش مسیر مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم خواهد بود. یادش گرامی و راهش پررهرو باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *