جنگ علیه ایران چگونه قطعی شد؟

فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در دوران دفاع مقدس، با بیان خاطراتی به تبیین چرایی حمله صدام به ایران و علل و زمینه‌های داخلی آن پرداخت.

سردار «محمداسماعیل کوثری» طی سال‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۹ فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌ الله (ص) بود و در فاصله سال‌های ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹ به‌عنوان جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله فعالیت می‌کرد. سردار کوثری همچنین نمایندگی مردم از حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس را در ادوار هشتم، نهم، یازدهم و دوازدهم مجلس شورای اسلامی در کارنامه خود دارد.

این فرمانده پیشکسوت دفاع مقدس با حضور در خبرگزاری دفاع مقدس به بیان خاطرات خود از انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس پرداخت که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

محمداسماعیل کوثری

** فضاسازی ساواک در ایجاد رعب و وحشت میان مردم

*از دوران نوجوانی خود و نحوه ورود به جریانات انقلاب و مبارزه با رژیم طاغوت بگویید.

در دوران طاغوت به دلیل فضای رعب و وحشتی که وجود داشت، خانواده‌ها حتی از بیان مسائل سیاسی در خانه خود نیز می‌ترسیدند و غالبا از مطرح کردن آنها در جمع‌های خانوادگی اکراه داشتند و این ضرب‌المثل بسیار رایج بود که «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». فضای به‌گونه‌ای بود که کسی حتی رساله حضرت امام خمینی (ره) را هم نگهداری نمی‌کرد، چون اگر به گوش ساواک می‌رسید، سبب بازداشت وی می‌شد. در خانواده ما هم این فضا وجود داشت و ما از بچگی و در فضای خانواده نسبت به رژیم طاغوت حساس بودیم و وقایع انقلاب علیه رژیم را رصد می‌کردیم. البته یک دلیل آن هم اشتغال پدرم در سرچشمه تهران بود که سال‌های منتهی به ۱۳۴۲ در کنار مناطقی چون میدان قیام که آن روز به میدان شاه نام‌گذاری شده بود، کانون تحولات انقلاب و خیزش‌های مردمی بود.


محمداسماعیل کوثری
حسنعلی منصور

بعد از ترور «حسنعلی منصور» آن مناطق شلوغ بود و بگیر و ببند زیاد شده بود. البته ما بچه بودیم، اما حساسیت آن وقایع را درک می‌کردیم و کنجکاوی‌مان را برانگیخته بود. در آن سنین من هم ورزش فوتبال را به صورت نیمه‌حرفه‌ای ـ حرفه‌ای دنبال می‌کردم و هم درس می‌خواندم. همان سال‌ها عضو گروه توحیدی صف شدم که آوازه آن را شنیده بودم که «محمد بروجردی» این گروه را تشکیل داده و پیروان و حامیان امام خمینی در آن جمع هستند. البته ما شهید بروجردی را نمی‌دیدیم، اما چنین شناختی از آن مجموعه پیدا کرده بودیم و در کنار ورزش سیاست روز را هم از قلم نمی‌انداختیم.

*طرح ترومن آمریکا چه بود؟

آن دوره جامی برگزار شده بود به نام «جام ورزشی تخت جمشید» و پول خوبی را هم به نسبت درآمد آن روز پرداخت می‌کردند. مثلا درآمد ما حدود ۱۲ هزار تومان بود و قیمت یک پیکان صفر کیلومتر ۱۸ هزار تومان. ورود جدی‌تر بنده به ورزش هم اینطور شد که ما را از دانشگاه بیرون کردند و من مجبور شدم برای اعزام به سربازی اقدام کنم. آن زمان هم سه طرح آمریکایی توسط سربازان وظیفه انجام می‌شد که به طرح «ترومن» (رئیس جمهور آمریکا) معروف بود. آمریکا در کشور‌های مستعمره خود سه گام «سپاه ترویج»، «سپاه دانش» و «سپاه بهداشت» را تحت عنوان طرح ترومن پیاده می‌کرد تا اهداف استعماری خود را دنبال کرده و نمایشی از دلسوزی برای فرودستان یا روستائیان اجرا کرده باشد؛ مثلا در سپاه ترویج با ارائه یکی دو ماه آموزش، وظیفه آموزش کشاورزی به روستائیان و یا آموزش آنها برای زاد و ولد کمتر را بر عهده سربازان می‌گذاشتند در صورتی که با آن سطح آموزش، سربازان قادر به چنین کاری نبودند.

از موارد دیگری که توسط سپاه ترویج پیگیری می‌شد این بود که به روستائیان گفته می‌شد گندم نکارند چراکه آمریکا گندم مورد نیاز ایران را تامین خواهد کرد، اما به جای گندم، خشخاش بکارند و سربازان را می‌فرستادند برای نظارت بر کاشت و برداشت خشخاش. خود من را به خراسان بزرگ اعزام کردند تا در شهری مثل تربیت جام نظارت کنم مبادا کشاورزان شیره خشخاش کاشته شده را به قاچاقچیان یا در بازار آزاد بفروشند. آن زمان قیمت آزاد شیره خشخاش کیلویی دو هزار تومان بود و قیمت دولتی آن کیلویی ۴۵۰ تومان. این تریاک هم به تریاک سلطنتی معروف شده بود که خواهر شاه در بازار آن دست داشت.

من پیش از سربازی در تیم جوانان تاج (استقلال امروز) توپ می‌زدم که با توجه به همین شناخت ارتش از فعالیت‌هایم و بی‌میلی به ماندن در سپاه ترویج، سال ۱۳۵۵ برای توپ زدن در تیم ابومسلم مشهد مرا به خراسان فرستادند. برخلاف امروز که پول‌های نجومی برای فوتبال می‌دهند، آن موقع اینطور نبود. مثلا دیگر پول پیش به ما نمی‌دادند ولی بابت هر بردی که داشتیم در لیگ سراسری آن زمان، هر بار مبلغی را از دو تا چهار هزار تومان تشویقی پرداخت می‌کردند و تقریبا درآمدم به ماهیانه ۱۰-۱۲ هزار تومان رسیده بود و با این پول‌ها در حوزه ورزش می‌خواستند به نوعی جوانان را سرگرم کنند که البته ما حواسمان به این موضوع بود و درآمد را مانع فعالت‌هایمان نمی‌دانستیم.

محمداسماعیل کوثری
شهید مصطفی خمینی

سال ۱۳۵۶ با شهادت حاج آقا مصطفی خمینی که انسانی بزرگوار و موثر بود، حرکت انقلاب اسلامی شدت گرفت و در سال ۱۳۵۷ به اوج رسید و به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد و من هم با توجه به درآمدی که کسب کرده بودم، دیگر فوتبال را کنار گذاشتم و هر روز همراه مردم در خیابان‌های تهران مشغول راهپیمایی و تظاهرات بودم تا پیروزی انقلاب اسلامی و از آنجا که مردم اطراف شناختی از من داشتند در حد اعتبار آن روز خود حضور موثر در تشویق و هدایت مردم برای راهپیمایی‌ها داشتم.

*کمیته‌های انقلاب چگونه مدیریت می‌شدند؟

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نمی‌توانستیم بی‌تفاوت از کنار وقایع رد شده و وضعیت را به حال خود رها کنیم. همان موقع کمیته‌های مردمی با فرماندهی و ریاست مرحوم آیت‌الله «مهدوی کنی» و بسیاری از آقایان دیگر شکل گرفت و من با واسطه با ایشان مرتبط شده بودم؛ مثلا آیت‌الله «سید احمد علم‌الهدی» مسئول یک کمیته در مشهد بود، یا آیت‌الله «حسنعلی مرواید» همینطور و بسیاری دیگر از بزرگان نیز همین وضعیت را داشتند. ۱۴ منطقه تهران نیز زیر نظر روسای کمیته‌ها اداره می‌شد. افراد بسیاری برای کمک به انقلاب می‌آمدند و ما هم رد نمی‌کردیم، نگاهمان جذب افراد بود.

محمداسماعیل کوثری

سه چهار ماه به این شکل در کمیته‌ها فعالیت کردم تا اینکه بحث غائله ضد انقلاب در پاوه پیش آمد و به پادگان ولیعصر (عج) رفتم و اسلحه‌ای را هم که قبلا از یک سرگرد گارد جاویدان در خیابان دماوند گرفته بودم با خودم بردم. خب زمان انقلاب گاردی‌ها هم آمده بودند برای مقابله با مردم که برخی از آنها واقعا قصد حمله به مردم را نداشتند و من اسلحه را از یکی از آنها گرفته بودم و با همان به پادگان ولیعصر (عج) رفتم و همین حضور در پادگان سبب شد در سپاه ماندگار شوم.

قبل از آنکه حضرت امام پیام معروف خود را برای امداد به پاوه صادر کنند، از نیرو‌های کمیته انقلاب اسلامی نزدیک به ۲۵۰ نفر آمده بودند پادگان ولیعصر (عج) برای اعزام به پاوه و کمک به نیرو‌های انقلاب اسلامی؛ اما در پادگان گفتند تکلیف شما امروز این است که به زندان اوین بروید تا برای مدیریت زندانیان سیاسی دوره طاغوت کمک کنید چرا که وسایل مورد نیاز جهت اعزام به پاوه راه هم نداریم تا تجهیزتان کنیم و بفرستیم. آن زمان هم وقتی لفظ «تکلیف» را به کار می‌بردند حس خاصی ایجاد می‌کرد لذا رفتیم و ۳۳ روز آنجا ماندیم. در زندان اوین زندانیان از اقشار و گروه‌های مختلف حضور داشتند. «محمد کچویی» رئیس وقت زندان اوین بود که بعد‌ها توسط منافقین ترور شد. شهید کچویی انسانی بسیار خودساخته و اهل تقوا بود که وقتی ما رفتیم زندان، توصیه می‌کرد رفتاری انسانی و اسلامی با زندانیان داشته باشیم با اینکه زندانبان و شکنجه‌گر او در میان زندانیان بود و آنها را می‌شناخت، اما ایشان چنین روحیه‌ای از خود نشان می‌داد و به ما هم توصیه‌هایی داشت؛ و با تعامل و رافت با زندانیان برخورد می‌کرد.

محمداسماعیل کوثری
شهید محمد کچویی

رفتار شهید کچویی با زندانیان همراه با رافت و تعامل بود. مثلا مسائل پزشکی و درمان زندانیان را به «سید شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده» وزیر بهداشت و درمان دوره طاغوت سپرده بود و چون جنایتی مرتکب نشده بود، خیلی با او خوب بودند و او هم با انقلابیون خوب برخورد می‌کرد و قدرشناس رفتار محبت‌آمیز انقلابیون بود. زندان اوین چهار بند داشت که ما در بند سوم مستقر بودیم. شیخ‌الاسلام‌زاده زندانیان را به حالت طنز، افراد حقیقی و حقوقی صدا می‌زد تا معاینه کند.

*از مواجهه با عمال طاغوت در زندان اوین بگویید.

در خاطرم هست که سپهبد «چنگیز وشمگیر» معاون فرمانده نیروی زمینی نیز یکی از زندانیان آن روز‌ها بود که شایعه کرده بودند وی پنج همسر دارد که سه تن از آنها دوشنبه هر هفته می‌آمدند ملاقات و خوراکی و آذوقه برایش می‌آوردند. وشمگیر نزدیک به ۶۰ سال سن داشت و خیلی هم متکبر بود و در زندان با شورت پاچه‌دار می‌گشت، بعد‌ها به دلیل جنایاتی که کرده بود، در دوره آیت‌الله محمدی گیلانی مستندا دادگاهی شد و ما حضور داشتیم و حکم اعدامش را مرحوم محمدی گیلانی داد، اما قبل از اعدام دوبار اقدام به خودکشی کرد که بار دوم بر اثر خوردن قرص‌های زیاد درگذشت؛ یا کسی که الان اسمش خاطرم نیست و در زندان مدعی بود کاری نکرده و ظاهرش موجه بود، اما کاشف به عمل آمد یک دوره‌ای آن شخص در خیابان فرح‌آباد (پیروزی امروز) که محل سکونتش نیز بوده، طبق فراخوانی که دادگاه داده بود، ۶۰۰ شاکی آمدند و علیه او شهادت دادند. داستان هم این بوده که فرد مذکور ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ در میدان قیام با یک تیربار مردم را به خاک و خون کشیده و بعدا هم توبه کرده، اما آن جنایت را هم مرتکب شده بود و در دوران بازنشستگی اظهار ندامت هم کرده بود، اما آن جنایت در کارنامه‌اش بود.

محمداسماعیل کوثری
چنگیر وشمگیر

در هر حال بعد از مدتی کمک به انقلابیون در زندان اوین، عازم مهاباد شدم. آن روز مهاباد سقوط کرده بود و تیپ دوم لشکر ۶۴ ارومیه توسط ضد انقلاب غارت شده بود و انقلابیون مجبور شدند یک تیپ را از خراسان برای کمک به مهاباد بیاورند. وقتی ما از ارومیه رسیدیم به سه‌راهی نقده تا برسیم به مهاباد، نزدیکی شهر، در ارتفاعات، تانک‌ها و نفربر‌های غارت شده را زیر پای دموکرات و کومله و ضد انقلاب دیدیم. به مهاباد که رسیدیم با اسکورت برادران انقلابی رفتیم به جایی که هنوز هم هست و به کاخ جوانان معروف بود که در دوره طاغوت ساخته شده بود و کنار پادگان قرار داشت. به هیچ‌وجه امکان حضور در شهر را نداشتیم، چون ضدانقلاب در شهر حضور داشت و به حضور سپاهی‌ها و کمیته حساس بود، اما برادران ارتشی بعضا می‌توانستند در شهر نیز تردد کنند؛ لذا وقتی برمی‌گشتند خبر می‌آوردند که در شهر چه خبر است.  

محمداسماعیل کوثری
قاضی محمد در روز دوم بهمن ماه سال ۱۳۲۴ در مهاباد اعلام جمهوری کرد

ضد انقلاب، چون در سال ۱۳۲۴ برای خودمختاری اقدام کرده بود آن روز هم هوایی شده بود که در شلوغی‌های اول انقلاب برای خودمختاری کردستان بختش را امتحان کند. بنابراین بخش‌هایی از آذربایجان غربی که هنوز تقسیم نشده بود، کردستان و بخش‌هایی از کرمانشاه را هم درگیر کرده بودند و اگر به مقصودشان می‌رسیدند خطر بزرگی کل کشور را تهدید می‌کرد. در سنندج هم حضور داشتم که در آن برهه کلا در دست ضد انقلاب بود. کل شهر را تقسیم کرده بودند و هر بخش را به گروهی سپرده بودند بین کومله، دموکرات، منافقین و رستگاری و سر همین تقسیمات بین خودشان اختلاف و دعوا داشتند که ما حدود چهار ماه و نیم حضور داشتیم و به فضل خدا از لوث وجود ضد انقلاب پاک شد، البته من در سنندج هنگام آموزش آسیب دیدم و دستم مجروح شد و برای درمان به تهران برگشتم و گردان ما هم برای حفاظت از لانه جاسوسی رفتند و مشغول شدند.  

محمداسماعیل کوثری

*چرا وارد حوزه بهداشت و درمان شدید؟

شهیدان «محمد بروجردی» و «علی صیاد شیرازی»، «علیرضا موحد دانش» و دیگر شهدا در آن مقطع خیلی زحمت کشیدند و چون من آسیب دیده بودم و نمی‌توانستم با اسحله کار کنم، دوره‌ای را برای آموزش درمان طی کردم و در پلی کلینیکی که به نام شهید دکتر «محمدعلی رهنمون» مسئول بهداری سپاه، نام‌گذاری شده بود، مشغول به خدمت شدم. شهید بروجردی در آنجا با کمک کرد‌های معتقد و متعهد گروه «پیشمرگان کرد مسلمان» را تاسیس کرد و اثرات مهمی در دفاع از کشور بر جای گذاشت.  

محمداسماعیل کوثری
از راست: شهید منتظری، مرتضی رضایی، کمال خرازی
سردار «مرتضی رضایی» چهارمین فرمانده سپاه بود 
که مدت کوتاهی در این سمت ماند و پس از جنگ نیز در برخی مناصبی چون
ریاست ستاد مشترک سپاه و فرمانده حفاظت اطلاعات سپاه فعالیت داشت

۲۵ شهریور برگشتم و رفتم پادگان ولیعصر (عج)، آن موقع پنج گردان در پادگان بودند که گردان ششم تا نهم در حین جنگ ایجاد شدند و در پادگان امام حسین (ع) آموزش دیدند که امروز آنجا هم به نام دانشگاه جامع امام حسین (ع) شناخته می‌شود؛ ما گردان سه بودیم که بعد به گردان پنج منتقل شدم و بخاطر آسیب دستم، به دفتر فرمانده کل سپاه منتقل شدم.

خاطره‌ای از روحیه آن روز رزمندگان یادم هست که وقتی آقای «مرتضی رضایی» فرمانده کل سپاه بود -نه آقا «محسن رضایی»- ایشان آن موقع کارشناسی ارشد خاک‌شناسی داشت و خانه‌اش در خیابان ری در کوچه در دار بود. با او صحبت کردیم که با این سمت اگر ترور شوید امتیازی برای دشمن است لذا قانعش کردیم که از وی محافظت شود. از این‌رو با یک ماشین اسکورت بنز و یک محافظ و آقای «محسن رفیق‌دوست» هماهنگ کردیم که مثلا فردا صبح ساعت ۷ همراه با یک راننده او را از خانه به پادگان بیاورند، اما وقتی رسیدیم صاحب مغازه روبروی خانه‌شان ما را دید و گفت آقای رضایی ساعت ۶:۳۰ رفت که نهایتا مجبور شدیم یک موتور برایش تهیه کنیم. ایشان آن موقع فرمانده کل سپاه بود، خبر‌هایی را که از مرز می‌رسید و از تحرکات ارتش صدام خبر می‌داد، می‌خواند و برای شورای عالی دفاع می‌فرستاد. این مطلبی که عرض می‌کنم برای چهار تا پنج روز قبل از شروع جنگ است.

*وضعیت ایران قبل از جنگ تحمیلی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

قبل از شروع جنگ، بنی‌صدر، به عنوان رئیس شورای عالی دفاع، اصلا توجهی به هشدارها نمی‌کرد و با این بهانه که بچه‌های سپاه کاربلد نیستند، وقعی نمی‌گذاشت و هیچ آمادگی‌ای ایجاد نکرد. در صورتی که حضرت امام (ره) پنجم آذر ۱۳۵۸ یعنی ده ماه قبل از آغاز جنگ فرمان ارتش ۲۰ میلیونی را صادر کرده بودند. بنی‌صدر حتی در این ده ماه هم اقدامی برای تحقق این فرمان صورت نداده بود. در این مقطع دو اقدام موثر موجب تضعیف قدرت نظامی کشور شد. از آنجا که هنوز قانون اساسی وجود نداشت، مرحوم «مهدی بازرگان» که رئیس دولت موقت بود، در اقدامی قابل تامل و خائنانه، زمان خدمت سربازی را از دو سال به یک سال تقلیل داد که ظاهر این کار جلب رضایت مردم بود، اما باطن آن منجر به خالی شدن پادگان‌ها شد و در آن شرایط که سپاه هنوز نوپا بود و کمیته هم برای جنگ ساخته نشده بود، کار را سخت کرد.

محمداسماعیل کوثری
بنی‌صدر

پس از تصویب قانون اساسی اقدام بعدی که ضربه محکمی به قدرت نظامی کشور زد، حرکت بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا در صدور این فرمان بود که هر نظامی می‌تواند در شهر خود خدمت کند. مثلا رزمنده‌ای که در اهواز آموزش زرهی دیده بود، برمی‌گشت به خرم‌آباد به عنوان نیروی پیاده! لذا این یک اقدام سازمان‌دهی شده برای تضعیف کشور بود، در عین حال وقتی خبر‌ها به شورای عالی دفاع می‌رسید که عراق تحرکاتی برای حمله دارد اقدامی نیز صورت نمی‌گرفت؛ تا اینکه ساعت ۱۴ روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، وسط روز دشمن حمله کرد و جنگ آغاز شد.

جنگ هم که شروع شد بنی‌صدر به جای افزایش وحدت جامعه به عنوان فرمانده کل قوا، بر آتش اختلافات می‌دمید. بنی‌صدر اولین رئیس‌جمهور کشور بعد از تصویب قانون اساسی بود، اما اقداماتش در جهت وحدت کشور نبود، با پافشاری، فرماندهی کل قوا را از امام خمینی (ره) مطالبه کرد و امام هم که دلبستگی به قدرت نداشت، با حسن‌نیت این پست را به وی واگذار کرد تا به نوعی بهانه را هم از وی بگیرد. یا شب قبل از حمله به طبس توسط آمریکایی‌ها، پدافند جنوب شرق کشور را با اینکه خیلی هم قوی نبودند، به بهانه تقابل با ضد انقلاب در غرب کشور جمع کرد و راه برای بالگرد‌ها و هواپیما‌های آمریکایی برای حضور در طبس هموار شد؛ لذا وقتی به کارنامه وی می‌نگریم بوی خیانت به مشام می‌رسد.

البته به نظر من آمریکایی‌ها پس از همه شکست‌هایی که در واقعه طبس، کودتای نقاب و دیگر کارشکنی‌هایشان متحمل شدند، راهی جز جنگ نظامی را جلوی پای خود نمی‌دیدند. در خصوص آغاز جنگ نیز برخی به صورت غیرمنصفانه ایران را به دلیل سر دادن شعار صدور انقلاب مقصر معرفی می‌کنند، اما واقعیت میدان این گزاره را تایید نمی‌کند و اینطور هم نبود. ۲۶ تیر ۱۳۵۸ حسن‌البکر با توطئه کنار رفت و صدامی روی کار می‌آید که از نظر نظامی از سوی ابرقدرت‌ها حمایت می‌شد. توجه کنید، قبل از انقلاب به ایران ژاندارم منطقه (قدرت اول) می‌گفتند، این ژاندارم در آن زمان حداکثر هفت لشکر داشت، اما عراق با جمعیتی یک سوم آن روز کشور ما، ناگهان ۱۲ لشکر و ۱۵ تیپ مستقل ایجاد می‌کند. اینجاست که با در کنار هم گذاشتن وقایع می‌بینیم دشمن با نتیجه نگرفتن از کودتا و جنگ داخلی توسط ضد انقلاب مصمم شد که جنگ را به ایران تحمیل کند.

آشفتگی داخلی کشور و قدرت داشتن بنی‌صدر هم مشوقی شد تا ساده‌انگارانه رجز بخوانند که هفت روزه به تهران می‌رسند؛ اما دو مولفه مانع از تحقق اهدافشان شد که یکی وجود رهبری دینی (ولایت فقیه) و دیگری مردم مطیع رهبری بود. تصورشان این بود که اگر با ادوات نظامی یورش بیاورند امام خمینی کوتاه می‌آید و مانند دیگر شاهان و روسای کشور‌ها عمل می‌کند در حالی که امام با بسیج مردم در مقابلشان ایستاد و آنجا حکمت صدور فرمان ایجاد ارتش ۲۰ میلیونی مشخص شد چرا که قبل از آن با صدور آن فرمان برخی سیاستمداران پوزخند می‌زدند و امام را مسخره می‌کردند و استدلالشان این بود که امام در این شرایط نمی‌تواند این ارتش مثلا ۵۰۰ هزار نفری را مدیریت کند، اما فرمان ایجاد ارتش ۲۰ میلیونی می‌دهد.

اوایل جنگ به دلایلی که عرض شد حتی اسلحه به اندازه کافی نداشتیم تا برای دفاع از کشور به مردم بدهیم، اما امروز بر اساس نقشه‌ راه امام خمینی (ره) و رهبری‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی جبهه مقاومت با کمک سپاهی که آن دوره با کمبود امکانات مواجه بود، تشکیل شده است. آغاز تشکیل جبهه مقاومت مقارن با تاسیس حزب الله لبنان است، حزب الله لبنان نیز توسط سپاه و با مسئولیت «احمد متوسلیان» در تیپ محمدرسول‌الله (ص) ایجاد شد. بعد از عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر، دشمن می‌خواست به ما رودست بزند، با این عنوان که شما که با رژیم صهیونیستی دشمن هستید و شعار «مرگ بر اسراییل» سر می‌دهید، صهیونیست‌ها به جنوب لبنان حمله کرده‌اند، و شیعیان هم در جنوب لبنان هستند، چرا برای کمک نمی‌روید؟ اینجا بود که بعد از آزادسازی خرمشهر، تیپ محمد رسول‌الله (ص) با مسئولیت حاج «احمد متوسلیان» و همراهی تیپ ۵۸ ذوالفقار از ارتش با دعوت سوریه به آن کشور رفته و مستقر شدند تا با کمک یگان‌های سوریه به تقابل با اسراییل بپردازند چرا که ارتش صهیونیستی تا نزدیکی بیروت آمده بود. در آن مقطع هیچ دولتی از اعراب حمایت نکرد به جز لیبی که فقط یک گردان برای کمک فرستاد و آن هم ارزش نظامی نداشت؛ این شد که امام فرمودند «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و رزمندگان برگشتند، اما قبل از آن در سال ۱۳۶۱ حزب الله لبنان را پایه‌گذاری کردند که مدیریت آن با شهید «سید عباس موسوی» آغاز شد و نهایتا با «سید حسن نصرالله» ادامه یافت.

این ارتباط آنقدر پیش رفت تا جبهه مقاومت به این وسعت ایجاد شد و توانست خود را در تقابل با داعش نشان دهد. همین مقاومت باعث شد تا رزمندگان مسلمان از اقصی نقاط مثل پاکستان، عراق، افغانستان و امثالهم به این جبهه بپیوندند. حاج قاسم سلیمانی نیز با آموزش این نیرو‌ها نقش مهمی در تقویت جبهه مقاومت ایفا کرد و حتی با رفتن به فلسطین و غزه فلسطینی‌ها را آموزش داد. جبهه مقاومت به رشد و بالندگی خود ادامه داد تا اینکه امروز حتی یمن هم عضو این جبهه است و قطعا باز هم گسترش خواهد یافت و شاخه‌هایش به مناطق بیشتری خواهد رسید؛ از این‌رو امروز ما در عمل به بازدارندگی رسیده‌ایم به طوری‌که اگر این بازدارندگی نبود، سال‌ها پیش آمریکا کار کشور را یک‌سره می‌کرد؛ این آمادگی و بازدارندگی محصول تلاش‌ها در دفاع مقدس است.


محمداسماعیل کوثری
شهید حسن طهرانی مقدم

در خاطرم هست که شهید «حسن طهرانی مقدم» در عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ در منطقه طلاییه (آن موقع هنوز حاج ابراهیم همت شهید نشده بود) آمد و گفت می‌خواهم موشک بسازم و همان زمان شروع کرد به فعالیت و پس از جنگ نیز برای تست موشک ما را هم صدا می‌زد تا حضور داشته باشیم و بعد از خواندن نماز شب و دعا برای آزمایش موشک اقدام می‌کرد. آن موقع که شهید طهرانی مقدم برای ساخت موشک گام برداشت ۲۳ سال داشت، اما با صلابت و اراده گام برداشت و تحولی ایجاد کرد که امروز باعث شگفتی دنیا شده است. امروز هم جوانانی مانند شهید طهرانی مقدم هستند و هر بار مرا می‌بینند اصرار دارند به غزه اعزام شوند، اما واقعا این اماکن وجود ندارد. غزه ۳۶۰ درجه محاصره است که اگر نبود و راهی وجود داشت ما خودمان پیش‌قدم بودیم یا اول دارو درمان و امکانات اعزام می‌کردیم، اما به دلیل محاصره امکان ندارد.

از این‌رو برای انتقام گرفتن از اسراییل بابت شهادت «اسماعیل هنیه» نیز این توان در حد بالایی وجود دارد، اما باید حساب‌شده و برنامه‌ریزی شده پیش برویم تا مانند عملیات «اربعین» حزب الله لبنان بتوانیم ضربات جبران‌ناپذیری به رژیم صهیونیستی وارد کنیم. عملیات اربعین حتی بیش از عملیات وعده صادق نتیجه داد چرا که در وعده صادق آمریکا با همه توان وارد میدان شد تا نتوانیم ضربات حداکثری به اسراییل بزنیم، اما در عملیات اربعین به دلیل فقدان حضور آمریکا برای حمایت از اسراییل، نتایج بیشتری حاصل شد؛ لذا علیرغم آمادگی‌ای که داریم باید حساب‌شده عمل کنیم و قطعا با صبر و بدون عجله در بهترین زمان عملیات خواهیم کرد. عملیات انتقام بعد از انجام دقیق کار‌های اطلاعاتی صورت می‌گیرد تا جلوه‌ای از اقتدار کشور باشد.

ارسال نظرات

;