شهدا

شهید غریبی که در نوزادی به پرورشگاه سپرده شده بود

از گذشته خسرو چیزی نمی‌دانستم. می‌دیدم توی خودش می‌رود و گوشه‌گیری می‌کند. رفتم علتش را پرسیدم. چیزی نمی‌گفت. اصرار کردم. ناگهان زد زیر گریه. انگار قفل دهانش همراه بغض‌اش شکست و همراه قطرات اشک شروع کرد به تعریف ماجرای زندگی‌اش. گفت که در نوزادی او را مقابل یک پرورشگاه گذاشته‌اند و حالا خانواده‌ای ندارد...

;