آزاده‌ای که سال‌ها بر مزار خود فاتحه خواند

«محسن فلاح» آزاده و جانباز پیشکسوت دفاع مقدس که چهارم فروردین سال ۱۳۶۱ پس از پیروزی در عملیات «فتح‌المبین» به اسارات نیرو‌های بعثی درآمد، در برنامه «روایت خاکریز ۳» به بیان خاطره‌ای از آن دوران پرداخت.

«محسن فلاح» آزاده و جانباز پیشکسوت دفاع مقدس که چهارم فروردین سال ۱۳۶۱ پس از پیروزی در عملیات «فتح‌المبین» به اسارت نیروهای بعثی درآمد، در برنامه «روایت خاکریز ۳» که به همت اداره جنوب استان تهران برگزار شد، در بیان خاطره‌ای از آن دوران اظهار داشت: در بحبوحه پیروزی عملیات دفاع مقدس هنگام مواجه با نیروهای بعثی مورد اصابت رگبار نیروهای بعثی قرار گرفتم، حتی به خیال خود تیر خلاصی هم به من زده و با لودر خاک هم روی ما ریختند اما از آنجا که خدا نخواست آنطور کشته شوم، متوجه زنده بودن من شده و مرا با خود بردند.

 

فلاح افزود: پس از اسارت مرا بردند و در منطقه «دشت عباس» همه لباس‌هایم را از تنم درآوردند و در بیابان انداختند، همان روز «دشت عباس» توسط ایران بازپس گرفته می‌شود و از قضا یک بنده خدایی لباس‌های مرا که تمام مدارک هویتی‌ام همراه لباس‌ها بود، می‌پوشد؛ از قضای الهی گویا آن فرد از نظر ظاهری شباهت‌هایی با بنده داشته و بر اثر اصابت ترکش به سمت چپ پیشانی‌اش همان‌جا به شهادت می‌رسد؛ یکی از رزمندگان که آشنایی با من داشته، با دیدن شهید و مدارک هویتی، پیکر ایشان را طی هشت روز به عقب منتقل کرده و در شهریار به خانواده‌ام تحویل می‌دهند. 

آزاده فلاح ادامه داد: خانواده نیز با اطمینان از وقایع پیش آمده، پیکر مذکور را در آرامستان شهریار خاک می‌کنند و تا سال ۱۳۹۴ این مزار به اسم من بود و من همواره بر سر مزار خود ولی برای شهیدی که جای من منتقل شده بود، فاتحه می‌خواندم. پدرم برام می‌گفت وقتی جنازه به دستمان رسید خودم سه بار صورتش را پاک کردم و برایم محرز بود که پیکر توست یا عمویم می‌گفت بارها روی جنازه را باز کردیم و به آشنایان نشان دادیم و همه تایید کردند که جنازه «محسن» است، هنوز برخی هم‌محلی‌ها می‌گویند ما شک داریم به زنده بودن تو! 

 

ارسال نظرات

;