روایت فرزند فرماندهان ارشد ارتش اسرائیل از فلسطین

کتاب پسر ژنرال نوشته میکو پلد، با ترجمه فاطمه تشکری و توسط انتشارات کتابستان معرفت منتشر شد. میکو پلد، فرزند یکی از فرماندهان ارشد ارتش اسرائیل، در این اثر تجربه شخصی خود از زندگی در یک خانواده نظامی، حضور در ارتش و سفر به فلسطین را روایت می‌کند.

 کتاب «پسر ژنرال» نوشته میکو پلد، نویسنده و فعال سیاسی اسرائیلی، به‌تازگی با ترجمه فاطمه تشکری در انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است. این کتاب روایت زندگی نویسنده‌ای است که فرزند یکی از فرماندهان ارشد ارتش اسرائیل بوده و در جریان تجربه‌های شخصی و سفر به مناطق فلسطینی، به بازنگری در دیدگاه‌های پیشین خود نسبت به صهیونیسم و مسئله فلسطین می‌پردازد.

روایت فرزند فرماندهان ارشد ارتش اسرائیل از فلسطین

میکو پلد در سال ۱۹۶۱ در بیت‌المقدس متولد شد. پدر او، متیتیا هو پلد، ژنرال ارتش اسرائیل و از اعضای پالماخ بود که در جنگ شش روزه نقش داشت. او پس از اشغال غزه و کرانه باختری، به فرمانداری نظامی نوار غزه منصوب شد و سمت‌هایی چون فرماندهی تیپ اورشلیم و مشاور نظامی نیز برعهده داشت. پدربزرگ میکو پلد نیز از امضاکنندگان منشور استقلال اسرائیل و نخستین سفیر این رژیم در کشورهای اسکاندیناوی بود.

میکو پلد پس از پایان خدمت سربازی، از ارتش کناره‌گیری کرد و به گروه‌های صلح‌طلب پیوست. پس از ترور یکی از رهبران این گروه‌ها، اسرائیل را ترک و به ایالات متحده مهاجرت کرد. در ادامه، رویدادهایی از جمله کشته شدن خواهرزاده‌اش در یک حمله، موجب شد او دیدگاه‌های پیشین خود را بازنگری کند. کتاب «پسر ژنرال» نخستین بار در ۲۰۱۲ در آمریکا منتشر شد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«به جای سفری ۴۵ دقیقه ای از اورشلیم به غزه، مجبور شده بودم دور دنیا را طی کنم به قاهره بیایم و از آنجا این سفر زمینی طولانی را انجام دهم با وجود این همچنان احتمال زیادی وجود داشت که اجازه ورود پیدا نکنم؛ همان‌طور که اسرائیل از ورود اسرائیلی‌ها به مناطق A در کرانه باختری جلوگیری می‌کند، ورود به غزه نیز ممنوع است.

با این تفاوت که غزه کاملاً در محاصره است و هیچ مسیر فرعی برای ورود به آن وجود ندارد مرز توسط اسرائیل بسته شده و دریافت مجوز ورود ماه‌ها طول می‌کشد. برای من این تنها فرصت ورود بود و خطر بزرگی را به جان خریده بودم صبحانه را در هتل خوردیم و متوجه شدیم تنها ما نیستیم که می‌خواهیم وارد غزه شویم. تقریباً همه مهمانان هتل به همین منظور آنجا بودند و برخی حتی چند هفته بود که در انتظار مانده بودند.

به نظر می‌رسید مرز برای مدت نامعلوم و بدون هیچ توضیحی بسته شده و نشانه‌ای از بازگشایی آن در آینده نزدیک هم وجود نداشت این همان سناریویی بود که از آن می‌ترسیدیم و پیش‌تر به ما هشدار داده شده بود که در چنین شرایطی کاری از دستمان ساخته نیست ساعت هشت صبح به سمت شهر مرزی رفح حرکت کردیم در طول مسیر از چندین ایست بازرسی مصری گذشتیم.

هر چه به رفح نزدیک‌تر می‌شدیم سربازها مدت طولانی‌تری به پاسپورت‌های ما نگاه می‌کردند و عصبی‌تر و بی قرارتر به نظر می‌رسیدند. یک جا هم با راهنمای‌مان مشاجره کردند پس از رسیدن به فاصله پنج کیلومتری مرز احساس کردم این بار امید بیشتری برای ورود به غزه دارم. زمانی که در اسرائیل بودم خیلی وقت ها به غزه از این نزدیک تر بودم اما این بار موقعیت متفاوت و بسیار حساس‌تری بود».

ارسال نظرات

;