مهدی ملکی؛

فرمانده‌ای که شهات را انتخاب کرد تا پاسخ خدا را بداند

مادر شهید «مهدی ملکی» در بیان خاطراتی از فرزندش می‌گوید: پسرم می‌گفت: مامان دعا کن من شهید شوم، می‌گفتم آخه مادر اگر همه شهید بشن پس کی این انقلاب رو نگه داره. می‌گفت «نه، اگر من شهید نشوم، چون فرمانده هستم، مرا می‌برند پشت این میز‌ها و از آن بالا پرت می‌کنند توی جهنم، ممکن است خدایی ناکرده نادانسته کار اشتباهی انجام دهم که دیگر ندانم جواب خدا را چه بدهم.»

 

شهید «مهدی ملکی» متولد یکم مرداد ۱۳۴۲، در شهرستان ساری به دنیا آمد. پدرش حسن نام داشت. در تاریخ سی‌ام بهمن ماه ۱۳۶۴، در منطقه فاو بر اثر اصابت ترکش به بدن به شهادت رسید. پیکر او در گلزار بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.

چند خاطره‌ای از مادر شهید «مهدی ملکی»:

مادر شهید: هر وقت مهدی از جبهه می‌اومد بهم می‌گفت: «مامان وقتی دوستانم شهید می‌شوند گوشم را کنار دهانشان می‌برم ببینم در آخرین لحظات چه می‌گویند»، می‌گفت «آخرین حرفی که دوستان شهیدم زمزمه می‌کردند «حجاب» بود. نمی‌دانم واقعا این زن‌های بی‌حجاب مسلمانند، خدا کند من شهید شوم دیگر این صحنه‌ها را نبینم. طاقت ندارم.

مهدی گاهی می‌گفت: مامان دعا کن من شهید بشم، می‌گفتم آخه مادر اگر همه شهید بشن پس کی این انقلاب را نگه داره. می‌گفت «نه، اگر من شهید نشمم، چون فرمانده هستم، مرا می‌برند پشت این میز‌ها و از آن بالا پرت می‌کنند توی جهنم، ممکن است خدایی ناکرده نادانسته کار اشتباهی انجام دهم که دیگر ندانم جواب خدا را چه بدهم» ... بهمن ۱۳۶۴ ترکش خمپاره مهدی رو تو فاو شهید کرد.

 

 

 

ارسال نظرات

;