بریدن سردار از نخست وزیر

شکست ایران در عملیات نصر، در واقع نماد واضح شکست نگاه کلاسیک و متکی به ابزار بنی‌صدر در جنگ بود.

صادق وفایی: کتاب «کالک‌های خاکی» نوشته گلعلی بابایی و حسین بهزاد، شامل خاطرات شفاهی سرلشکر پاسدار محمدعلی (عزیز) جعفری از تابستان ۱۳۳۵ تا تابستان ۱۳۶۱ برای اولین‌بار سال ۹۱ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و تا سال ۹۸ به چاپ چهارم رسید. این‌کتاب در واقع در حکم جلد اول کتابی است که شاید در صورت فرصت و فراغت راوی‌اش، مجلدات دیگری هم داشته باشد.

 

مقطع تاریخی کتاب از تولد سردار جعفری تا پایان عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر را شامل می‌شود. این‌کتاب به‌دلیل بدنه خاطرات و همچنین پاورقی‌ها و ضمایم‌اش یکی از آثار مستند درباره تاریخ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و عملکردش در دو سال ابتدایی جنگ است. اما علاوه بر این‌مساله، «کالک‌های خاکی» اسنادی درباره همکاری و اتحاد قدرتمند سپاه و ارتش را هم در بر می‌گیرد؛ به این‌ترتیب که یکی از نکات پرتکرار در خاطرات سردار جعفری به‌عنوان راوی کتاب، روحیه همدلی و همکاری بین یگان‌های ارتش و سپاه است که در خیلی از مواقع، کمک‌حال رزمنده‌ها بوده است. او روایت می‌کند پس از عزل بنی‌صدر زمینه مناسبی برای همکاری هرچه بیشتر ارتش و سپاه به وجود آمد. در صفحه ۳۰۹ کتاب هم چنین‌فرازی درباره روزهای پیش از عملیات طریق‌القدس به چشم می‌خورد: «آن‌روزها چنان وحدت و اتفاق‌نظری بین فرماندهان ارتش و سپاه برقرار بود که از آن همه تفاهم و صمیمیت برادرانه لذت می‌بردیم.» این‌وضعیت به‌گفته سردار جعفری علی‌رغم تلاش‌های بنی‌صدر و اطرافیانش برای ایجاد سوظن بین سپاه و ارتش، به وجود آمده بود.

 

یکی از فرماندهان ارتشی مهم حاضر در کتاب «کالک‌های خاکی» که مانند دیگر کتاب‌های جامع گلعلی بابایی و حسین بهزاد چون «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل»، «شراره‌های خورشید» و «کوهستان آتش»، در خاطرات انقلاب و دفاع مقدس، کارنامه مثبتی از خود به جا گذاشته، شهید علی صیاد شیرازی است که در بیان فرمانده و روایتگری چون سردار جعفر جهروتی‌زاده،‌ گاهی اوقات از بسیجی‌ها هم بسیجی‌تر بود. سردار جعفری نیز در «کالک‌های خاکی» درباره این‌فرمانده ارتشی این‌گونه روایت می‌کند: گرایش زیادی به دیدگاه جنگ انقلابی سپاه داشت و چندان به رعایت اصول کلاسیک پای‌بند نبود و از طرفی هم قلبا به بچه‌های سپاه اعتقاد داشت.

 

در ادامه با درنظر گرفتن این‌که سردار جعفری متولد سال ۳۵ در شهرستان‌های یزد بوده و تحصیلات ابتدایی خود را در این استان گذرانده، برهه کودکی تا جوانی او را خلاصه می‌کنیم و به این‌نکته بسنده می‌کنیم که او برای تحصیل در دانشگاه به تهران آمد و دانشجوبودنش، مصادف با سال‌های پایانی حکومت محمدرضا پهلوی و سرعت‌گرفتن حوادث انقلاب اسلامی بود.

از دانشکده هنرهای زیبا تا بازسازی منازل مناطق محروم و آشنایی با سپاه

 

محمدعلی جعفری در سال‌های پیش از انقلاب، دانشجوی معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و جزو دانشجویان مسلمان و مذهبی بود و می‌گوید پس از مدتی از تشکیل گروه دانشجویان مسلمان، مسئولان این‌گروه افراد تندرو با گرایش‌های سمپاتی به مجاهدین خلق را از جمع خود بیرون کردند. هنرمندانی چون حبیب صادقی، کاظم چلیپا، حسین خسروجردی و ناصر پلنگی از دانشجویان نقاشی، از هم‌دوره‌ای‌های جعفری در دانشگاه تهران هستند. او از عکاسانی چون جواد پویان و عینی‌فرد و خودش هم به‌عنوان دانشجویانی یاد کرده که در روزهای منتهی به انقلاب، از تظاهرات‌های مردم عکاسی می‌کردند.

 

راوی «کالک‌های خاکی» روز ۱۳ آبان ۵۷ در جمع تظاهرکنندگان تهرانی حضور داشت و سعی کرد یکی از شهدای آن‌روز را به نقطه امنی منتقل کند اما متوجه شد گلوله G3 نیروهای گاردی به سر فرد مورد نظر اصابت کرده و مغزش را متلاشی کرده است. یکی از خاطرات جعفری از روزهای پس از ۱۷ شهریور ۵۷ این است که اعتصاب‌ها در کشور هر روز، بیش از پیش می‌شد اما نیازهای مردم به‌طور خودجوش، از طریق تشکل‌های مردمی مثل تعاونی‌های اسلامی محلات شهر تامین می‌شد. یکی دیگر از خاطرات او از روزهای پیروزی انقلاب مربوط به شب‌هایی است که پس از کشیک در سنگرهای مردمی در خیابان، به خانه رفته و برای دشمنی با راحت‌طلبی، بدون تشک و متکا روی زمین خوابیده و این‌گونه، شب را به صبح می‌رساندند.

 

پس از پیروزی انقلاب، محمدعلی جعفری همراه تعدادی از همکلاسی‌های همفکر خود در دانشگاه تهران، با یک وانت پر از مصالح به محله‌های فقیرنشین جنوب تهران مانند گود عرب‌ها، دروازه غار، شوش و علی‌آباد می‌رفت تا به بازسازی و تعمیر خانه‌های نیازمندان بپردازد. او در خاطراتش از آن‌برهه، از شهدایی چون محسن وزوایی، محمود شهبازی و محمدابراهیم همت به‌عنوان جهادگرانی یاد کرده که ابتدای انقلاب، به‌عنوان جهادگر، به‌ترتیب به مناطق دور و محروم کشور در لرستان و سیستان و بلوچستان رفتند.

 

چند رخداد مهم باعث شد دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران متوجه شوند طرفداران مجاهدین خلق حتی نماز نمی‌خوانند و می‌خواهند در محیط‌های دانشگاهی فضای ملتهب و ‌آشفته‌ای حاکم باشد. در همان‌ایام بود که مسعود رجوی کلاس‌های «تبیین جهان» خود را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کرد که سردار جعفری می‌گوید مطالب این‌کلاس‌ها، کپی‌برداری‌های جاهلانه‌ای از تز الحادی پروفسور اوپارین فیلسوف ماتریالیست روسی بودجعفری خردادماه ۵۸ همراه با یکی از دوستانش که مهندس ساختمان بود، برای بازسازی خانه‌های مردم شهرستان سردشت به کردستان اعزام شد و با رسیدن به منطقه مورد نظر، حدود ۲۰ شبانه‌روز را بدون وقفه به بازسازی منازل مردم محروم این‌شهرستان مشغول شد. سپس با رسیدن موج درگیری‌های مسلحانه تجزیه‌طلبان به سردشت، فرمانداری این‌شهرستان به جعفری و همراهش دستور بازگشت داد. درباره چگونگی بازگشت و عدم امنیت جاده‌ها هم این‌جمله به جعفری و همراهش گفته شد: «اگر ضدانقلابی‌ها بفهمند شما دانشجوهای تهرانی هستید و برای کمک به مردم به کردستان آمده‌اید، اگر شما را زجرکش نکنند، گروگان گرفته‌شدنتان حتمی است.» (صفحه ۷۹) به این‌ترتیب جعفری ابتدا به مهاباد رفت و سپس خود را به تهران رساند.

 

در ادامه اتفاقات، با وقوع زلزله شهرستان قائن در تابستان ۵۸ جعفری و دوستش رضا اکرمی از طرف بنیاد مسکن برای کمک به زلزله‌زده‌ها و بازسازی منازلشان اعزام شدند و به روایت خودش، در حالی که عزادار درگذشت آیت‌الله طالقانی بودند، برای رضای خدا بیل می‌زدند. او و همراهش تا اواخر تابستان آن‌سال در قائن مشغول تعمیر و بازسازی خانه‌های زلزله‌زده بودند. گوشه دیگری از روایت‌های او از آن‌برهه تاریخی، مربوط به بازشدن دانشگاه‌هاست که نشان از تعدد دسته‌جات سیاسی، عقاید و فعالیت‌های مختلف‌شان دارد: «وقتی دانشگاه‌ها باز شدند تازه فهمیدیم با چه بلبشوی عجیبی مواجهیم. پیروان گروه‌های چپ، اعم از استالینیست و مائوئیست و چه‌گواریست و اعضا و طرفداران سازمان مجاهدین خلق، محیط‌های دانشگاهی کشور را به میدان تاخت و تاز علیه بچه‌مذهبی‌های وفادار به انقلاب و امام تبدیل کرده بودند.» (صفحه ۸۴)

 

عزیز جعفری در خاطرات خود گفته ماهیت گروه‌های مختلف در آن‌برهه تا حد زیادی برای دانشجویان روشن بود، اما او اعضای سازمان مجاهدین خلق را نهان‌روش و مذهبی‌نما خوانده و می‌گوید در محیط‌های دانشجویی، عملکرد بسیار پیچیده‌ای داشتند. به‌روایت او در سال تحصیلی ۵۸-۵۹ بین دانشجویان مذهبی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، مجاهدین خلق جزو گروه‌های خودی محسوب می‌شدند. اما چند رخداد مهم باعث شد دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران متوجه شوند طرفداران مجاهدین خلق حتی نماز نمی‌خوانند و می‌خواهند در محیط‌های دانشگاهی فضای ملتهب و ‌آشفته‌ای حاکم باشد. در همان‌ایام بود که مسعود رجوی کلاس‌های «تبیین جهان» خود را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کرد که سردار جعفری می‌گوید مطالب این‌کلاس‌ها، کپی‌برداری‌های جاهلانه‌ای از تز الحادی پروفسور اوپارین فیلسوف ماتریالیست روسی بود.

 

 

فرهنگ و اندیشه کتاب و ادبیات

۱۳ تیر ۱۴۰۱،‏ ۸:۱۸

مرور و بررسی «کالک‌های خاکی»؛

وقتی تعدد شلیک آرپی‌جی باعث خون‌ریزی گوش عزیز جعفری شد

وقتی تعدد شلیک آرپی‌جی باعث خون‌ریزی گوش عزیز جعفری شد

قبضه آرپی‌جی یکی از نیروها را گرفتم و پشت سر هم چهارپنج تا گلوله شلیک کردم. نمی‌دانم گلوله چهارمی بود یا پنجمی که یک‌دفعه گوش‌هایم سوت کشید و پرده میانی آن‌ها پاره شد.

 

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: کتاب «کالک‌های خاکی» نوشته گلعلی بابایی و حسین بهزاد، شامل خاطرات شفاهی سرلشکر پاسدار محمدعلی (عزیز) جعفری از تابستان ۱۳۳۵ تا تابستان ۱۳۶۱ برای اولین‌بار سال ۹۱ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و تا سال ۹۸ به چاپ چهارم رسید. این‌کتاب در واقع در حکم جلد اول کتابی است که شاید در صورت فرصت و فراغت راوی‌اش، مجلدات دیگری هم داشته باشد.

 

مقطع تاریخی کتاب از تولد سردار جعفری تا پایان عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر را شامل می‌شود. این‌کتاب به‌دلیل بدنه خاطرات و همچنین پاورقی‌ها و ضمایم‌اش یکی از آثار مستند درباره تاریخ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و عملکردش در دو سال ابتدایی جنگ است. اما علاوه بر این‌مساله، «کالک‌های خاکی» اسنادی درباره همکاری و اتحاد قدرتمند سپاه و ارتش را هم در بر می‌گیرد؛ به این‌ترتیب که یکی از نکات پرتکرار در خاطرات سردار جعفری به‌عنوان راوی کتاب، روحیه همدلی و همکاری بین یگان‌های ارتش و سپاه است که در خیلی از مواقع، کمک‌حال رزمنده‌ها بوده است. او روایت می‌کند پس از عزل بنی‌صدر زمینه مناسبی برای همکاری هرچه بیشتر ارتش و سپاه به وجود آمد. در صفحه ۳۰۹ کتاب هم چنین‌فرازی درباره روزهای پیش از عملیات طریق‌القدس به چشم می‌خورد: «آن‌روزها چنان وحدت و اتفاق‌نظری بین فرماندهان ارتش و سپاه برقرار بود که از آن همه تفاهم و صمیمیت برادرانه لذت می‌بردیم.» این‌وضعیت به‌گفته سردار جعفری علی‌رغم تلاش‌های بنی‌صدر و اطرافیانش برای ایجاد سوظن بین سپاه و ارتش، به وجود آمده بود.

 

یکی از فرماندهان ارتشی مهم حاضر در کتاب «کالک‌های خاکی» که مانند دیگر کتاب‌های جامع گلعلی بابایی و حسین بهزاد چون «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل»، «شراره‌های خورشید» و «کوهستان آتش»، در خاطرات انقلاب و دفاع مقدس، کارنامه مثبتی از خود به جا گذاشته، شهید علی صیاد شیرازی است که در بیان فرمانده و روایتگری چون سردار جعفر جهروتی‌زاده،‌ گاهی اوقات از بسیجی‌ها هم بسیجی‌تر بود. سردار جعفری نیز در «کالک‌های خاکی» درباره این‌فرمانده ارتشی این‌گونه روایت می‌کند: گرایش زیادی به دیدگاه جنگ انقلابی سپاه داشت و چندان به رعایت اصول کلاسیک پای‌بند نبود و از طرفی هم قلبا به بچه‌های سپاه اعتقاد داشت.

 

در ادامه با درنظر گرفتن این‌که سردار جعفری متولد سال ۳۵ در شهرستان‌های یزد بوده و تحصیلات ابتدایی خود را در این استان گذرانده، برهه کودکی تا جوانی او را خلاصه می‌کنیم و به این‌نکته بسنده می‌کنیم که او برای تحصیل در دانشگاه به تهران آمد و دانشجوبودنش، مصادف با سال‌های پایانی حکومت محمدرضا پهلوی و سرعت‌گرفتن حوادث انقلاب اسلامی بود.

 

وقتی تعدد شلیک آرپی‌جی باعث خون‌ریزی گوش عزیز جعفری شد

 

مشروح گزارش بررسی فرازهای تاریخی کتاب «کالک‌های خاکی» در ادامه می‌آید:

 

* از دانشکده هنرهای زیبا تا بازسازی منازل مناطق محروم و آشنایی با سپاه

 

محمدعلی جعفری در سال‌های پیش از انقلاب، دانشجوی معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و جزو دانشجویان مسلمان و مذهبی بود و می‌گوید پس از مدتی از تشکیل گروه دانشجویان مسلمان، مسئولان این‌گروه افراد تندرو با گرایش‌های سمپاتی به مجاهدین خلق را از جمع خود بیرون کردند. هنرمندانی چون حبیب صادقی، کاظم چلیپا، حسین خسروجردی و ناصر پلنگی از دانشجویان نقاشی، از هم‌دوره‌ای‌های جعفری در دانشگاه تهران هستند. او از عکاسانی چون جواد پویان و عینی‌فرد و خودش هم به‌عنوان دانشجویانی یاد کرده که در روزهای منتهی به انقلاب، از تظاهرات‌های مردم عکاسی می‌کردند.

 

راوی «کالک‌های خاکی» روز ۱۳ آبان ۵۷ در جمع تظاهرکنندگان تهرانی حضور داشت و سعی کرد یکی از شهدای آن‌روز را به نقطه امنی منتقل کند اما متوجه شد گلوله G3 نیروهای گاردی به سر فرد مورد نظر اصابت کرده و مغزش را متلاشی کرده است. یکی از خاطرات جعفری از روزهای پس از ۱۷ شهریور ۵۷ این است که اعتصاب‌ها در کشور هر روز، بیش از پیش می‌شد اما نیازهای مردم به‌طور خودجوش، از طریق تشکل‌های مردمی مثل تعاونی‌های اسلامی محلات شهر تامین می‌شد. یکی دیگر از خاطرات او از روزهای پیروزی انقلاب مربوط به شب‌هایی است که پس از کشیک در سنگرهای مردمی در خیابان، به خانه رفته و برای دشمنی با راحت‌طلبی، بدون تشک و متکا روی زمین خوابیده و این‌گونه، شب را به صبح می‌رساندند.

 

پس از پیروزی انقلاب، محمدعلی جعفری همراه تعدادی از همکلاسی‌های همفکر خود در دانشگاه تهران، با یک وانت پر از مصالح به محله‌های فقیرنشین جنوب تهران مانند گود عرب‌ها، دروازه غار، شوش و علی‌آباد می‌رفت تا به بازسازی و تعمیر خانه‌های نیازمندان بپردازد. او در خاطراتش از آن‌برهه، از شهدایی چون محسن وزوایی، محمود شهبازی و محمدابراهیم همت به‌عنوان جهادگرانی یاد کرده که ابتدای انقلاب، به‌عنوان جهادگر، به‌ترتیب به مناطق دور و محروم کشور در لرستان و سیستان و بلوچستان رفتند.

 

چند رخداد مهم باعث شد دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران متوجه شوند طرفداران مجاهدین خلق حتی نماز نمی‌خوانند و می‌خواهند در محیط‌های دانشگاهی فضای ملتهب و ‌آشفته‌ای حاکم باشد. در همان‌ایام بود که مسعود رجوی کلاس‌های «تبیین جهان» خود را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کرد که سردار جعفری می‌گوید مطالب این‌کلاس‌ها، کپی‌برداری‌های جاهلانه‌ای از تز الحادی پروفسور اوپارین فیلسوف ماتریالیست روسی بودجعفری خردادماه ۵۸ همراه با یکی از دوستانش که مهندس ساختمان بود، برای بازسازی خانه‌های مردم شهرستان سردشت به کردستان اعزام شد و با رسیدن به منطقه مورد نظر، حدود ۲۰ شبانه‌روز را بدون وقفه به بازسازی منازل مردم محروم این‌شهرستان مشغول شد. سپس با رسیدن موج درگیری‌های مسلحانه تجزیه‌طلبان به سردشت، فرمانداری این‌شهرستان به جعفری و همراهش دستور بازگشت داد. درباره چگونگی بازگشت و عدم امنیت جاده‌ها هم این‌جمله به جعفری و همراهش گفته شد: «اگر ضدانقلابی‌ها بفهمند شما دانشجوهای تهرانی هستید و برای کمک به مردم به کردستان آمده‌اید، اگر شما را زجرکش نکنند، گروگان گرفته‌شدنتان حتمی است.» (صفحه ۷۹) به این‌ترتیب جعفری ابتدا به مهاباد رفت و سپس خود را به تهران رساند.

 

در ادامه اتفاقات، با وقوع زلزله شهرستان قائن در تابستان ۵۸ جعفری و دوستش رضا اکرمی از طرف بنیاد مسکن برای کمک به زلزله‌زده‌ها و بازسازی منازلشان اعزام شدند و به روایت خودش، در حالی که عزادار درگذشت آیت‌الله طالقانی بودند، برای رضای خدا بیل می‌زدند. او و همراهش تا اواخر تابستان آن‌سال در قائن مشغول تعمیر و بازسازی خانه‌های زلزله‌زده بودند. گوشه دیگری از روایت‌های او از آن‌برهه تاریخی، مربوط به بازشدن دانشگاه‌هاست که نشان از تعدد دسته‌جات سیاسی، عقاید و فعالیت‌های مختلف‌شان دارد: «وقتی دانشگاه‌ها باز شدند تازه فهمیدیم با چه بلبشوی عجیبی مواجهیم. پیروان گروه‌های چپ، اعم از استالینیست و مائوئیست و چه‌گواریست و اعضا و طرفداران سازمان مجاهدین خلق، محیط‌های دانشگاهی کشور را به میدان تاخت و تاز علیه بچه‌مذهبی‌های وفادار به انقلاب و امام تبدیل کرده بودند.» (صفحه ۸۴)

 

عزیز جعفری در خاطرات خود گفته ماهیت گروه‌های مختلف در آن‌برهه تا حد زیادی برای دانشجویان روشن بود، اما او اعضای سازمان مجاهدین خلق را نهان‌روش و مذهبی‌نما خوانده و می‌گوید در محیط‌های دانشجویی، عملکرد بسیار پیچیده‌ای داشتند. به‌روایت او در سال تحصیلی ۵۸-۵۹ بین دانشجویان مذهبی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، مجاهدین خلق جزو گروه‌های خودی محسوب می‌شدند. اما چند رخداد مهم باعث شد دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران متوجه شوند طرفداران مجاهدین خلق حتی نماز نمی‌خوانند و می‌خواهند در محیط‌های دانشگاهی فضای ملتهب و ‌آشفته‌ای حاکم باشد. در همان‌ایام بود که مسعود رجوی کلاس‌های «تبیین جهان» خود را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کرد که سردار جعفری می‌گوید مطالب این‌کلاس‌ها، کپی‌برداری‌های جاهلانه‌ای از تز الحادی پروفسور اوپارین فیلسوف ماتریالیست روسی بود.

 

سازمان دانشجویان پیش‌گام وابسته به چریک‌های فدایی خلق، انجمن دانشجویان مسلمان وابسته به مجاهدین خلق و انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها متشکل از مذهبی‌های پیرو خط امام ازجمله گروه‌های فعال آن‌روزها در دانشگاه‌های کشور هستند که محمدعلی جعفری در خاطراتش از آن‌ها نام برده است. او می‌گوید کانون دانشجویی بچه‌های پیرو خط امام در دانشکده هنرهای زیبا، پس از مدتی نام خود را به انجمن اسلامی دانشکده هنرهای زیبا تغییر داد. این انجمن اسلامی اواخر مهر ۵۸ یک اردوی دانشجویی سه‌روز را در پارک جنگلی چیتگر برگزار کرد که این‌اردو، اولین‌نقطه تلاقی جعفری با نیروهای سپاه پاسداران بود.

 

وقتی تعدد شلیک آرپی‌جی باعث خون‌ریزی گوش عزیز جعفری شد

 

نمونه‌ای از مطبوعات کشور در روزهای ناآرامی دانشگاه‌ها و انقلاب فرهنگی

 

* دانشجویان پیرو خط امام، ۱۳ آبان و اسناد بنی‌صدر در سفارت آمریکا

 

درباره چرایی و چگونگی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، با بررسی خاطرات سردار جعفری، به مساله خیانت هیئت‌های اعزامی دولت موقت به استان‌های کردستان، کرمانشاه، آذربایجان غربی و شرق مازنداران در ترکمن‌صحرا روبرو می‌شویم. راوی «کالک‌های خاکی» می‌گوید خبر ملاقات محرمانه مقامات دولت موقت با زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا هم همان‌روزها منتشر شد. در نتیجه در هفته اول آبان ۵۸ جلسه‌ای با محوریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران و مشارکت انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌های تهران برگزار شد که در آن، تصمیم به انجام حرکتی نمادین برای اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان گرفته شد. جعفری در آن‌دوره، نماینده انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا و عضو شورای سیاست‌گذاری انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود. یکی از خاطرات او از روز اشغال لانه جاسوسی، حضور شهید محسن وزوایی و فیلم‌برداری کمال تبریزی از وقایع تصرف سفارت، با یک‌دوربین سوپر ۸ است. جعفری در لحظات اشغال سفارت آمریکا، همراه چند نفر از دوستانش، یک‌دیوار انسانی را مقابل در بیرونی سفارت تشکیل داد تا از ورود افراد متفرقه و ناشناس به داخل محوطه سفارت جلوگیری شود.

 

با توجه به این‌که چریک‌های فدایی خلق هم اسفندماه سال ۵۷ به سفارت آمریکا حمله کرده بودند، دانشجویانی که سفارت آمریکا را اشغال کردند، خود را به‌عنوان «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» معرفی کردند تا شائبه‌ای درباره حضور یا مشارکت گروه‌های دیگر در این‌کار به وجود نیاید.

 

جوّ آن‌روزهای دانشگاه‌های کشور به‌گفته جعفری در آن‌برهه برای دانشجویان مذهبی-انقلابی قابل تحمل نبود و گروهک‌های جدایی‌طلب نقاط مختلف کشور، در دانشگاه‌ها نماینده‌های فعالی داشتند که در روز روشن به نفع آن‌ها تبلیغات می‌کردندسردار جعفری درباره اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام می‌گوید: «اگر روز ۱۳ آبان ۵۸ این حرکت از سوی دانشجوهای خط امام هم عملی نمی‌شد، چه‌بسا چندماه بعد خود مردم کوچه و بازار این‌کار را انجام می‌دادند؛ چون اصلا معنا نداشت که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شود و آمریکا هم در تهران سفارتی داشته باشد که ستاد حوزه آسیای جنوب غربی سازمان CIA هم در آن به شدت فعال باشد.» (صفحه ۹۷) او درباره اسناد مربوط به بنی‌صدر در سفارت آمریکا می‌گوید، اسناد طبق معمول نزد امام خمینی (ره) فرستاده شدند. اما ایشان مانع رسانه‌ای‌شدنشان شده و گفتند با توجه به این‌که بنی‌صدر به‌تازگی با ۱۱ میلیون رای رئیس‌جمهور شده، به صلاح نیست این‌اسناد منتشر شوند و هر وقت خودشان صلاح بدانند اقدام به این‌کار خواهند کرد. جعفری گفته پس از علنی‌شدن ماهیت بنی‌صدر و رای نمایندگان مجلس به عدم کفایت سیاسی او بود که مشخص شد امام (ره) دیگر مخالفتی با انتشار این‌اسناد ندارد.

 

این‌که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام همه دارای یک طرز تفکر خاص سیاسی نبودند، یکی از مواردی است که در خاطرات سردار جعفری از روزهای ابتدایی انقلاب، به آن‌ها اشاره شده است. او ضمن اشاره به تناقضاتی که اعضای این‌گروه با یکدیگر داشتند، نام نفرات شاخص و حاضر آن‌ها را در لانه جاسوسی، این‌گونه برشمرده است: حبیب‌الله بی‌طرف، محسن میردامادی، حسین شیخ‌الاسلام، یوسف‌رضا سیف‌اللهی، ابراهیم اصغرزاده، علی‌رضا افشار، سید عزت‌الله ضرغامی، حمید خاکبازان، عباس محمدورامینی، رحمان دادمان، محمود شهبازی دستجردی، مهدی رجب‌بیگی، حسین علم‌الهدی، محسن وزوایی، علی صبوری، عباس عبدی، معصومه ابتکار و فروز رجایی‌فر.

 

پس از اشغال سفارت آمریکا، جعفری در گروهی قرار داشت که شب‌ها وظیفه نگهبانی و حفاظت محوطه پیرامون سفارت را به عهده داشت و روزها هم داخل چادری که بیرون از سفارت در حاشیه پیاده‌رو برپا می‌شد، کتاب، تولیدات فرهنگی و اسناد را به مردم عرضه می‌کرد.

 

محمدعلی جعفری اواخر زمستان سال ۵۸ احساس کرد حضورش در لانه جاسوسی ضرورتی ندارد و تصمیم گرفت به دانشگاه برگردد. در آن‌برهه به‌دلیل احساس نیاز به آموزش‌های نظامی، شورای مدیریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران تصمیم گرفت از سپاه پاسداران کمک بگیرد. به این‌ترتیب پای برخی از نیروهای سپاه به جمع نیروهای انجمن یادشده باز شد که جعفری از شهید سیدمحمدرضا دستواره به‌عنوان یکی از آن‌ها یاد کرده است. به این‌ترتیب بین دانشجویان حاضر در تسخیر لانه جاسوسی، افرادی چون محسن وزوایی، عباس محمدورامینی، علی صبوری و حسین علم‌الهدی، داوطلب عضویت در سپاه شدند.

 

جوّ آن‌روزهای دانشگاه‌های کشور به‌گفته جعفری در آن‌برهه برای دانشجویان مذهبی-انقلابی قابل تحمل نبود و گروهک‌های جدایی‌طلب نقاط مختلف کشور، در دانشگاه‌ها نماینده‌های فعالی داشتند که در روز روشن به نفع آن‌ها تبلیغات می‌کردند.

بریدن از بنی‌صدر و وقوع انقلاب فرهنگی

 

محمدعلی جعفری، زمستان سال ۵۸ را مقطعی بسیار مهم در زمینه استقرار و ثبات نظام جمهوری اسلامی ایران می‌داند و می‌گوید عبور از این‌گلوگاه سخت، به‌معنی تثبیت دائمی انقلاب اسلامی مردم ایران بود. چون تا پیش از آن، گروهک مجاهدین خلق موفق شده بود ابوالحسن بنی‌صدر را به‌عنوان اولین رئیس‌جمهور منتخب مردم، به‌سمت خود بکشاند و جعفری نیز به‌روایت خودش، همان‌زمان از بنی‌صدر برید.

 

به‌گفته فرمانده پیشین سپاه، گروه‌های دانشجویی مخالف به‌ویژه مجاهدین خلق و پیکاری‌ها داخل دانشگاه‌ها اسلحه می‌آوردند و این‌تسلیحات را برای تجزیه‌طلبان استان‌های مرزی کشور می‌فرستادند. به‌بیان ساده‌تر، این‌گروه‌ها در واقع در فضای دانشگاه‌ها سنگر گرفته بودند. اتفاق مهم بعدی در آن‌برهه، وقوع انقلاب فرهنگی بود که برای سامان‌دادن به فضای آشوب‌زده دانشگاه‌ها انجام شد. جعفری می‌گوید علت تاخیر در انجام انقلاب فرهنگی در دانشگاه تهران، این بود که تعدادی از دانشجویان وابسته به انجمن اسلامی که عمدتا با شخصیت و تفکرات آیت‌الله بهشتی مشکل داشتند و او را به‌صراحت مدافع اسلام سرمایه‌داری می‌خواندند، از این‌تشکل جدا شده و دفتر تحکیم وحدت را تاسیس کردند و به‌دلیل تسلط بر محیط دانشگاه‌ها، بسیاری از انجمن‌های اسلامی را با خود همراه کردند.

 

جعفری در ادامه تلاش کرد با در پیش گرفتن یک‌سیر مطالعاتی، خود را از حیث علوم اسلامی تجهیز کند. به این‌ترتیب با تعدادی از دوستانش وارد تشکیلاتی شد که کمی بعد ماهیت واقعی این‌تشکیلات برایش مشخص شد و به این‌نتیجه رسید تشکیلات مورد نظر، منطبق با دیدگاه‌های انجمن حجتیه است. به‌این‌ترتیب از این‌گروه خارج شد.

 

* رفتن به جبهه، ورود به سپاه و خیانت‌های بنی‌صدر

 

اواسط شهریور ۵۹، جعفری برای آموزش‌ به ستاد مرکزی سپاه در خیابان پاسداران مراجعه کرد تا با گذشت دو هفته از شروع جنگ، به جبهه اعزام شود اما با معطلی زیادی که گفته شد علتش برای بررسی پرونده او و دوستش است، در نهایت خود به دفتر انجمن اسلامی دانشگاه تهران رفته و به‌نام محمدعلی جعفری و علی‌رضا عندلیب معرفی‌نامه‌ای به سپاه جبهه جنوب نوشت و سپس با قطار درجه ۳ خود را به اهواز رساند. جعفری ابتدا به مقر سپاه اهواز و سپس به پایگاه منتظران شهادت یا قرارگاه گلف رفت. او اسماعیل دقایقی را ملاقات کرد که از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود و با این‌پیشنهاد روبرو شد که به‌جای رفتن به خرمشهر، در کلاس آموزش خمپاره‌ شرکت کند که بنا بود توسط نیروهای ارتشی دایر شود. جعفری که تا آن‌لحظه یک‌روز هم آموزش نظامی ندیده و سربازی نرفته بود، این‌پیشنهاد را پذیرفت. به این‌ترتیب در کلاس آموزش کار با خمپاره‌انداز ۱۲۰ میلی‌متری شرکت کرد.

 

اسماعیل دقایقی اواخر مهر ۵۹ با حکم علی شمع‌خانی فرمانده وقت سپاه منطقه ۸ استان خوزستان، به سمت فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب شد و از جعفری و عندلیب دعوت کرد با او به سوسنگرد بروند. به‌این‌ترتیب جعفری پس از ده‌روز آموزش در قرارگاه گلف، به سوسنگرد رفت اما حضور ده‌روزه‌اش در قرارگاه گلف، باعث آشنایی و دوستی با حسن باقری شد. دقایقی به محمدعلی جعفری پیشنهاد پذیرش مسئولیت واحد ادوات سپاه سوسنگرد را داد اما جعفری اجازه خواست، چنین‌مسئولیتی را پس از مدتی کار عملی بپذیرد. به این‌ترتیب پس از پنج‌روز حضور در خط درگیری، نگهبانی و ثبت مشاهدات، به جعفری گفته شد به سوسنگرد برگردد و مسئولیت هدایت و استقرار خمپاره‌اندازهای سپاه این‌شهر را به عهده بگیرد.

 

سردار جعفری در صفحه ۱۸۱ خاطرات خود می‌گوید «از آن‌جا که عناصر وابسته به بنی‌صدر در رده‌های بالای ارتش نفوذ داشتند، مانع آن می‌شوند که دستور امام، مبنی بر جلوگیری از سقوط سوسنگرد، به مرحله اجرا درآید. از اینجا آقای خامنه‌ای شخصا وارد عمل می‌شوند و با ارسال نامه‌ای به فرمانده تیپ ۲ لشکر ۹۲ ارتش دستور صریح امام را ابلاغ می‌کنند.»یکی از خاطرات مهم مربوط به روزهای حصر سوسنگرد که در خاطرات سردار جعفری به آن اشاره شده، مقاومت ۲۰۰ نفر از رزمنده‌های سپاه و نیروهای مردمی در مقابل یک‌تیپ زرهی دشمن است که روز جمعه ۲۳ آبان رقم خورد. ازجمله نیروهای شاخص که در این‌مقاومت حضور داشتند، می‌توان به مدافعان تبریزی شهر سوسنگرد اشاره کرد که تحت فرماندهی علی تجلایی عمل می‌کردند. در ادامه، شرایط سوسنگرد به‌گونه‌ای شد که امام خمینی (ره) به بنی‌صدر دستور داد نیروهای کمکی را به این‌شهر بفرستد و با صراحت به تیمسار فلاحی و تیمسار ظهیرنژاد گفت سوسنگرد را می‌خواهد و اگر لازم شود، خود به آن‌جا خواهد رفت. با تمرد بنی‌صدر از دستور امام خمینی‌ (ره)، آیت‌الله خامنه‌ای که در آن‌برهه نماینده امام در شورای عالی دفاع بود، خود را به اهواز رساند و دستور شکستن حصر سوسنگرد را به نیروهای مقاومت شهر رساند. سردار جعفری در صفحه ۱۸۱ خاطرات خود می‌گوید «از آن‌جا که عناصر وابسته به بنی‌صدر در رده‌های بالای ارتش نفوذ داشتند، مانع آن می‌شوند که دستور امام، مبنی بر جلوگیری از سقوط سوسنگرد، به مرحله اجرا درآید. از اینجا آقای خامنه‌ای شخصا وارد عمل می‌شوند و با ارسال نامه‌ای به فرمانده تیپ ۲ لشکر ۹۲ ارتش دستور صریح امام را ابلاغ می‌کنند.»

در ادامه محمدعلی جعفری در سر ستون نیروهای تیپ ۲ زرهی لشکر ۹۲ ارتش حضور پیدا کرد که صبح ۲۶ آبان ۵۹ به‌سمت روستای ابوحمیظه حرکت می‌کرد. دکتر مصطفی چمران و تیمسار ولی‌الله فلاحی در این‌روستا منتظر نیروهای مورد اشاره بودند. جعفری ظهر آن‌روز همراه با نیروهای تک‌ور تبریزی آماده حرکت به‌سمت منطقه درگیری شد و یک‌قبضه‌ موشک‌انداز دراگون را تحویل گرفت تا از آن، علیه تانک‌های دشمن که سوسنگرد را در محاصره داشتند، استفاده کند. یکی از خاطرات او از این‌درگیری‌ها، زخمی‌شدن دکتر چمران به‌واسطه اصابت تیر دشمن به پایش و انتقالش به عقبه است. چمران با یک‌خودروی غنیمتی آیفا منتقل شد و در ادامه درگیری‌ها، جعفری و عندلیب هدایت خمپاره‌اندازهای شهر را عهده‌دار بودند. او درباره کمبودهای ناشی از کارشکنی‌های بنی‌صدر این‌چنین روایت کرده است: «ابوالحسن بنی‌صدر، در مقام رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا، به ارتش دستور داده بود سهمیه گلوله‌های واگذاری به ما را محدود کنند؛ اما ما به کمک بچه‌حزب‌اللهی‌های داخل ارتش به اندازه کافی سهمیه گلوله دریافت می‌کردیم.» (صفحه ۱۸۶)

 

اوایل دی ۵۹ جعفری با پیشنهاد فرماندهی سپاه سوسنگرد، مسئولیت واحد آموزش سپاه این‌شهر و نیروهای داوطلب مردمی را به عهده گرفت و بنا شد کار با نفربرهای BMP و موشک‌ ضدتانک تاو را به آن‌ها آموزش دهد و آن‌ها را نزد نیروهای ارتشی ببرد.

 

جعفری، سه‌عملیاتی را که در زمان فرماندهی کل قوا توسط بنی‌صدر انجام شدند، ازجمله اقدامات او برمی‌شمارد که بوی خیانت می‌دادند. او می‌گوید شکست ایران در عملیات نصر، در واقع نماد واضح شکست نگاه کلاسیک و متکی به ابزار بنی‌صدر در جنگ بود. او پس از این‌عملیات در ملاقات با امام خمینی (ره) پیشنهاد مذاکره با عراق را مطرح کرد چون ناامید شده و به این‌نتیجه رسیده بود که نمی‌شود با ماشین جنگی عراق جنگید. اما امام‌خمینی‌(ره) به‌تندی به بنی‌صدر گفت جنگ را تا آخر ادامه خواهیم داد. سردار جعفری در صفحه ۱۹۱ کتاب خاطراتش گفته انعکاس این‌پیشنهاد بنی‌صدر برای مذاکره با دشمن، در جبهه‌ها تاثیری منفی به‌جا گذاشت و باعث رکود بیش از پیش شد. از آن‌مقطع به بعد، بنی‌صدر و مشاورانش به جبهه‌ها کاری نداشته و به‌طور مرتب این‌نظر را در سخنرانی‌های خود القا می‌کردند که با امکانات موجود نمی‌شود با عراق جنگید! سردار جعفری هم در فصل هفتم خاطراتش با عنوان «پیروزی یک تفکر» روایت کرده که فرمانده وقت کل قوا پس از شکست در هویزه، رسما دست‌هایش را به‌علامت تسلیم بالا برد و می‌گفت ما از طریق نظامی نمی‌توانیم با دشمن مقابله کنیم و هرچه سریع‌تر باید با عراقی‌ها سر میز مذاکره بنشینیم.

طراحی حمله‌ها بدون توجه به بنی‌صدر؛ عملیات امام مهدی آغاز می‌شود

 

برای برون‌رفت از بن‌بست حصر سوسنگرد، عملیات امام مهدی (عج) توسط محمدعلی جعفری طراحی شد. در آن‌برهه از جنگ، اکثر عملیات‌های نیروهای ایرانی، نبردهای پارتیزانی بودند و طبق روایت سردار جعفری، دشمن هم تقریبا خود را به این‌شیوه عملیاتی نیروهای سپاه و بسیج عادت داده بود. در طرح عملیاتی جعفری، جاده سوسنگرد-بستان مهم‌ترین و حساس‌ترین عارضه مصنوعی در منطقه بود. او طرح خود را به سپاه سوسنگرد ارائه کرد و پیشنهاد مسئولیت واحد عملیات سپاه سوسنگرد را هم رد کرد. چون اعتقاد داشت هنوز تجربه کافی برای تصدی این‌سمت ندارد. او احمد غلام‌پور را برای این‌سمت پیشنهاد کرد. که در نهایت با پذیرش سمت جانشین واحد عملیات توسط جعفری، فرماندهان بالادستی، غلام‌پور را به‌عنوان فرمانده واحد عملیات سوسنگرد منصوب کردند. به این‌ترتیب و با سامان‌گرفتن واحد عملیات سپاه سوسنگرد، نیروها برای حمله به دشمن و انجام عملیات امام مهدی (عج) آماده شدند.

 

لطفی که جعفری را محکم در آغوش گرفته و مشغول قدردانی از او بود، علت عقب‌نشینی پس از پیروزی را از او جویا شد و جعفری این‌چنین جواب داد: «چرایش را از جناب سرهنگ حیدری بپرسید. هرچه از ایشان خواهش کردیم که بیاید کمک کند تا بتوانیم آنجا بایستیم قبول نکرد. برای همین نیروها را برگرداندم عقب. سرهنگ لطفی گفت بیا دوباره برویم حمله کنیمدر ادامه به جعفری گفته شد به مقر فرماندهی محور تیپ ۵۵ ارتش در نزدیکی روستای ابوحمیظه برود و ضمن اطلاع‌رسانی به سرهنگ حیدری فرمانده این‌تیپ، از او کمک بگیرد. اما جعفری با خنده‌ها و شوخی حیدری روبرو شد و با بازگشت به سپاه سوسنگرد، به فرماندهان خود اعلام کرد ارتش راضی به همکاری نیست و شاید هم حق داشته باشد چون خاطره خوشی از عملیات‌های پیشین به‌ویژه حمله شکست‌خورده هویزه ندارد.

 

در نهایت، عملیات امام مهدی (عج) از بامداد تا ساعت ۱۰:۳۰ صبح سه‌شنبه ۲۶ اسفند ۵۹ انجام شد. یکی از خاطرات سردار جعفری از شب این‌عملیات، کُپ‌کردن برخی از نیروها و چسبیدن‌شان به زمین است که سید محمدجواد دیده‌ور فرمانده یکی از محورهای عملیات، برای روحیه‌بخشی به نیروهای ترسیده، خود به دشمن حمله کرد و به شهادت رسید.

 

محمدعلی جعفری می‌گوید به‌دلیل حمایتی که سرهنگ حیدری از این‌عملیات دریغ کرد، در طرح عملیات این‌مساله گنجانده شد که پس از پیروزی، مقابل پاتک دشمن ایستادگی نشود. در نتیجه وقتی سرهنگ سیروس لطفی فرمانده لشکر ۱۶ قزوین به منطقه عملیات آمده و سراغ نیروهای عمل‌کننده و فرمانده‌شان را گرفت، جعفری ضمن معرفی خود به سرهنگ لطفی گفت نیروها عقب رفته‌اند. لطفی که جعفری را محکم در آغوش گرفته و مشغول قدردانی از او بود، علت عقب‌نشینی پس از پیروزی را از او جویا شد و جعفری این‌چنین جواب داد: «چرایش را از جناب سرهنگ حیدری بپرسید. هرچه از ایشان خواهش کردیم که بیاید کمک کند تا بتوانیم آنجا بایستیم قبول نکرد. برای همین نیروها را برگرداندم عقب. سرهنگ لطفی گفت بیا دوباره برویم حمله کنیم. گفتم: باشد ان‌شاالله دوباره می‌رویم منطقه را شناسایی می‌کنیم و به وقتش به شما اطلاع می‌دهم تا بیایید و به ما کمک کنید.» (صفحه ۲۲۰ به ۲۲۱)

 

یکی از نتایج مهم عملیات امام مهدی (عج) بالا رفتن روحیه نیروهای ایرانی به‌ویژه ارتشی‌ها بود. یک‌روز پس از این‌عملیات یعنی در ۲۷ اسفند ۵۹ حسن باقری و غلامعلی رشید به جعفری اعلام کردند عملیات امام مهدی (عج) باید ادامه پیدا کند. به جعفری اعلام شد این‌بار ارتش هم در کنار نیروهای سپاه خواهد بود. دو روز بعد نیز این‌پیغام به جعفری رسید که خود را به قرارگاه گلف سپاه در اهواز برساند و در جلسه‌ای شرکت کند. او در این‌جلسه، برای اولین‌بار برخی از فرماندهان سپاه ازجمله حسین خرازی، احمد کاظمی، مرتضی قربانی، مجید بقایی، مرتضی صفار، محمدجعفر اسدی و حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور را دید.

ارسال نظرات

;