سرداری خدوم که کمتر تکریم شد

روزی برای برگزاری نماز به منزل آقا رفتیم در حد ۱۰ دقیقه بعد از نماز آنجا بودیم و آقا چندین بار از سردار حجازی تجلیل کردند.

مریم یاوری: سردار محمد حجازی از نام آوران اصفهانی در دفاع از کیان ایران در همه عرصه‌های دوران قبل از انقلاب، هشت سال جنگ تحمیلی و دوران کنونی بود، مردی که همه زندگی‌اش را صرف تأمین امنیت مردمانی کرد که همیشه قدردان این زحمات بوده‌اند.

 

سردار مهدی کوهی، یار دیرینه سردار شهید سیدمحمد حجازی است، کارنامه‌اش در دفاع از کیان کشور درخشان است و رشادت‌هایش به دوران قبل از انقلاب بر می‌گردد. در برهه‌ای از زمان او را دست راست آقا سید محمد حجازی می‌خواندند، خاطرات زیادی را از مبارزاتش با سردار دارد؛ روایت او از دوران رفافت و همراهی اش با این سردار سرسپرده امام و رهبری خواندنی است.

 

با هماهنگی ستاد بزرگداشت سالروز شهادت شهید حجازی ساعتی را برای عمری با سردار بودن، با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم که متن آن را در ادامه می‌خوانید...

 

از چه زمانی و چگونه با سردار شهید حجازی آشنا شدید؟

 

رابطه ما با سردار شهید سید محمد حجازی به قبل از انقلاب بر می‌گردد و مبارزاتی که برای رژیم شاه انجام می‌شد، چند سال قبل از پیروزی انقلاب با هم آشنا شدیم و در کارهای انقلابی شهر به همراه یکدیگر شرکت داشتیم.

 

آقا محمد قبل از انقلاب مدتی در زندان بودند و ما در این دوران با یکدیگر آشنا نبودیم و از سال ۵۴ با ایشان ارتباطات گرفتم، شنیده بودم یکی از افراد انقلابی شهر هستند و ایشان نیز شنیده بود که من در کارهای انقلابی مشارکت دارم، هر دو دوست داشتیم با هم آشنا بشویم و از طریق یکی از دوستان دیگری که واسطه بود با یکدیگر ارتباط گرفتیم.

 

جلساتی را با همدیگر داشتیم، آن روزها جلسات مذهبی زیادی برگزار می‌شد که محل خوبی برای دیدار دوستان انقلابی بود، سردار حجازی از همان زمان فرد عجیبی بود، چهره خدا باوری را ما در ایشان می‌دیدیم از همان ابتدا به هیچ وجه دنبال مسائل دنیایی نبود.

 

یادم هست که سردار حجازی قبل از انقلاب در چه وضعیتی بود، پدری داشت متمول و ثروتمند و از تجار بزرگ بازار اصفهان، سید حسین خیلی به دو فرزند خودش یعنی سید احمد و سید محمد میدان می‌داد و خیلی امکانات در اختیار آنها قرار می‌داد و مایل بود که پسرانش نیز به تجارت وارد شوند اما هر دو برادر علاقه‌ای به بازار و تجارت نداشتند و هر دو در کارهای انقلاب فعال بودند و حتی به زندان رفتند البته سید احمد مدت بیشتری در زندان بود. البته باید بگویم که هر دو برادر رضایت پدر را جلب کردند و او از دست پسرانش بسیار راضی بود.

 

در قبل از انقلاب از چه روش‌های دیگری برای رسیدن به اهداف و هماهنگی برنامه‌هایتان استفاده می‌کردید؟

 

یکی از روش‌ها کوهنوردی بود، با خیلی از افراد به صورت دسته جمعی به کوه می‌رفتیم و شب را در کوه می‌ماندیم و جلساتی را برگزار می‌کردیم، بیشترین جلسات در کوه سید محمد و کوه لادر برگزار می‌شد و حتی در برخی مواقع در این اماکن کلاس آموزشی هم تشکیل می‌دادیم.

 

همچنین کلاس‌هایی را در مدرسه احمدیه خیابان مسجد سید برگزار می‌کردیم که استقبال خوبی هم از این دوره‌ها می‌شد.

 

سردار حجازی خودشان کجا دوره دیده بودند؟

 

شهید حجازی دوره خاصی را نگذرانده بود و بیشتر به اعتقادات و دانسته‌های خودش رفتار می‌کرد اما ارتباط بسیار زیادی با استاد پرورش داشت، از علم و فکر ایشان استفاده زیادی می‌کرد، گاهی در منزل آقای پرورش جلساتی برگزار می‌شد که حاضر می‌شد و درس می‌گرفت.

 

سفری با سید احمد و سید محمد حجازی برای دیدار با علما و در زمان قبل از انقلاب داشتید، هدف از این سفر چه بود؟

 

بله سفر پر خاطره‌ای بود، آن زمان برخی از علما را از جمله رهبر معظم انقلاب را در ایرانشهر تبعید کردند، برخی از آقایان را در چابهار و برخی دیگر را در یزد و سیرجان تبعید کردند.

 

ما تصمیم گرفتیم به دیدار با علما برویم آن زمان نیاز به خودرو داشتیم، من بودم، سید احمد، سید محمد و دونفر آقایان به نام‌های متقی و صاحب فصول که از دوستان دیگر بودند، آقای حجازی برای ما ماشین جور کرد، پنح نفر شدیم و راه افتادیم، در یزد با آقای انصاری، در سیرجان با آقای حجتی کرمانی و در ایران شهر به دیدار حضرت آیت الله خامنه‌ای رفتیم، عصر به منزل ایشان رسیدیم، شب را در منزلشان خوابیدیم.

هدف ما از این جلسات دیدار با علما و استفاده از توصیه‌ها و صحبت‌های علما بود، آیت الله خامنه‌ای توصیه‌های اخلاقی و انقلابی خوبی داشتند و از سوی دیگر رژیم شاه نمی‌توانست این حرکت را ممنوع کند، البته گاهی مانع تراشی می‌کردند برای مثال زمانی که در ایرانشهر از خودرو برای دیدار آقا پیاده شدیم آقای سید احمد حجازی را کلانتری ایرانشهر دستگیر کرده بود، ما ابتدا متوجه نشدیم، وقتی داخل خانه شدیم متوجه غیبت احمد آقا شدیم و وقتی علت غیبتش را فهمیدیم به آقا گفتیم و آقا طی تماسی با کلانتری سید احمد را آزاد کردند.

 

در آن زمان قراری بین تبعیدی‌ها و کلانتری شهر بود که با مهمان‌های این آقایان کاری نداشته باشند چرا که این آقایان تبعیدی بودند و نه زندانی.

 

این سفر تأثیرات بسیار زیادی داشت و باید توجه داشت که در آن زمان هر کسی جرأت رفتن به این سفر را نداشت و افرادی می‌رفتند که واقعاً انگیزه داشتند و فرد انقلابی بودند.

 

چه شد که شما و سردار حجازی حین تحصیل در دانشگاه در حوزه نیز ثبت نام کردید؟

 

قبل از انقلاب به علت مسائلی که گروه‌های التقاطی مانند مجاهدین خلق، گروه‌های چپ گرا مانند فداییان و امثال آنها ایجاد کردند نیاز به دانستن علوم دینی و تقویت پایه‌های اعتقادی در بین جوانان انقلابی احساس شد، در آن زمان اتفاقات بدی افتاد که به شهادت شهید شریف واقفی و شهید لبافی نژاد منجر شد که این دو نفر شهدای اعتقادی بودند و زیر بار حرف‌های التقاطی گروه مجاهدین خلق نرفتند.

 

در این دوران بین جوانان گرایش بین خواندن متون دینی و پربار کردن فکر دینی ایجاد شد و بر اساس همین نیاز و تفکر، من، آقای حجازی، آقای اخلاصی و دو نفر دیگر از دوستان به قم رفتیم و در مدرسه شهید حقانی ثبت نام کردیم، همه تا قبل از این دیپلم گرفته بودیم و در دانشگاه مشغول تحصیل بودیم که در مدرسه حقانی ثبت نام کردیم، من در حین تحصیل در مدرسه حقانی دانشگاه را نیز ادامه دادم اما دیگر دوستان تمایلی به این کار نداشتند.

 

رشته من ادبیات عرب و رشته سردار حجازی جامعه شناسی بود که البته سردار بعد از انقلاب در دانشگاه اصفهان ادامه تحصیل دادند.

 

سردار حجازی در حوزه بسیار فعال بود، در کلاس‌ها مباحثات جدی با اساتید داشت که بسیار قابل توجه بود. نکته جالب در مدرسه حقانی این بود که سردار حجازی می‌گفت که برای احتیاط بهتر است ما شهریه‌ای از حوزه دریافت نکنیم و همین کار را کردیم و اعتقاد داشتند که ما برای تقویت بنیه‌های اعتقادی آمده‌ایم و قصد فعالیت در این حوزه را نداریم.

 

این را هم عرض کنم که مدرسه حقانی از لحاظ علمی و تخصصی بسیار خوب بود، چهار نفر از شخصیت‌های بزرگ کشور مانند آیت‌الله دکتر بهشتی، آیت الله قدوسی، آیت الله جنتی و آیت الله مصباح یزدی شورای مدرسه حقانی بودند و این مدرسه پیشتازترین مدرسه در مسائل انقلاب بود.

 

شما و سردار حجازی فعالیت‌های انقلابی خود در قم را چکونه ادامه دادید؟

 

سردار حجازی و دوستان دیگر در قضایایی که در سال ۵۶ پیش می‌آمد و حرکت‌هایی که قبل از آن انجام شد، مشارکت داشتند، بعد از شهادت آقا مصطفی خمینی همواره نزد علما می‌رفتند و از آنها درخواست می‌کردند که از انقلاب حمایت کنند. برای آقا مصطفی نیز مراسم‌هایی را در قم گرفتند، در این مراسم‌ها سخنرانی‌هایی بود که نقش تعیین کننده‌ای در شکل گیری انقلاب داشت؛ این سخنرانی‌هایی که همواره در راستای طرفداری از امام خمینی بود را ضبط و در شهرهای مختلف کشور توزیع می‌کردند و آقای حجازی در این زمینه نیز نقش داشت، این نوارها از قم گرفته می‌شد و توسط آقای حجازی و بنده در اصفهان پخش می‌شد؛ مردم با گوش دادن به این نوارها برای اقدامات انقلابی انگیزه پیدا می‌کردند، برخی از این نوارها سخنرانی امام خمینی در نجف بود و برخی مربوط به افراد سخنران مانند آقای معادی خواه و افراد دیگری بود که در آن زمان سخنرانی داشتند و البته بعدها این سخنرانان نیز تبعید شدند.

 

سردار حجازی جز اولین فعالان انقلابی قم بودند مجمعی را در ۱۷ دی سال ۵۶ در قم تشکیل دادند که این امر منجر به شهید شدن تعدادی از افراد در همان زمان شد، همراه با این شهادت‌ها چله‌های مختلف در شهرهای کشور مانند تبریز، یزد، آبادان و … تشکیل شد و انقلاب رونق گرفت.

در آن زمان حوزه و دانشگاه‌ها تعطیل شدند و ما به اصفهان آمدیم و در کارهای انقلابی اصفهان و به ویژه تکثیر و پخش اعلامیه‌های حضرت امام (ره) همکاری داشتند، البته ما اعلامیه‌ها را تکثیر می‌کردیم و یک عده دیگر از جمله بازاریان اعلامیه‌ها را پخش می‌کردند که یک دسته نباشیم و کمتر دیگران متوجه کار ما شوند.

 

شاخص‌ ترین اقدام شما و سردار حجازی برای انقلاب بعد از بازگشت به اصفهان چه بود؟

 

به نظرم برگزاری کلاس‌های آموزشی برای زنان و مردان در تابستان سال ۵۷ از مهم‌ترین اقدامات بود، در آن زمان علی رازینی استاد مدرسه حقانی در قم را برای آموزش در این کلاس‌ها دعوت کردیم، استقبال بسیار خوبی شد، البته عمر برگزاری این کلاس‌ها کمتر از ۲۰ روز بود چرا که در همان روزها در اصفهان توسط رژیم شاه به عنوان نخستین شهر حکومت نظامی و منع تردد از ساعت ۵ به بعد اعلام شد و این زمان همان زمان برگزاری کلاس‌ها بود اما باید توجه داشت که برگزاری این دوره آموزشی به انسجام فعالیت‌های انقلابی در اصفهان کمک بزرگی کرد و آقای حجازی در برگزاری این کلاس‌ها نقش زیادی را ایفا کرد.

 

از دیگر اقدامات نیز ایجاد امکان استفاده از فضای کتابخانه مدرسه شهید احمدیه با همکاری شهید حجازی بود، آن زمان فردی به نام آقای مظاهری مسئول کتابخانه و دوست آقای حجازی بود، زمانی که حکومت نظامی در اصفهان اعلام شد به این دبیرستان حمله شد و آقای نبوی منش در این جریان به شهادت رسید.

 

در مجموع باید بگویم که دبیرستان احمدیه نیز نقش زیادی در پیروزی انقلاب اسلامی در اصفهان داشت و نقش سردار شهید محمد حجازی در این فضای بسیار محوری بود.

 

دوران بعد از پیروزی انقلاب چه همکاری‌هایی را با سردار حجازی داشتید؟

 

من در روز ۲۲ بهمن از تهران به اصفهان آمدم، در آن زمان دو برادر یعنی سید احمد و سید محمد حجازی در کمیته انقلاب اسلامی که در سازمان امنیت اصفهان تشکیل شد و در کمیته دفاع شهری اصفهان فعالیت داشتند، سید احمد به دلیل گذراندن دوره سربازی و همچنین گذراندن دوره‌های آموزش نظامی در سوریه و لبنان عضو نظامی این کمیته بود و من و آقا محمد نیز در حد جزئی در مسائل نظامی کار می‌کردیم اما سید احمد در عملیات‌ها شرکت می‌کرد و به صورت فعال در کمیته دفاع شهری به صورت شبانه روزی فعالیت داشتند وبسیاری از شب‌ها در کمیته می‌خوابیدند و حتی به خانه هم نمی‌رفتند.

 

حدود سه ماه در کمیته دفاع شهری فعال بود و بعد از آن سپاه اصفهان رفته رفته تشکیل شد و پادگان ۱۵ خرداد که مرکز آموزشی سپاه بود در محل رو به روی بیمارستان الزهرا راه اندازی شد، سید محمد حجازی به عنوان مربی کلاس‌ها و سید احمد حجازی مربی نظامی فعالیت داشت و من نیز در خدمت آنها بودم و مدتی در این پادگان نیروهای جدید را برای ورود به سپاه تربیت شدند که از آن جمله می‌توان به شهید حسین خرازی اشاره کرد که در این دوره آموزش دید.

 

هر دو بردار مدتی در این مرکز دوره آموزشی را طی کردند و فعالیت سید محمد حجازی در تشکیل کلاس‌های عقیدتی و نظامی بسیار چشمگیر بود و شهید حبیب خلیفه سلطانی نیز در این دوره‌ها همکاری داشتند.

بعد از آن سپاه منطقه دو کشوری در اصفهان راه‌اندازی شد و در آن زمان سردار حجازی به عنوان معاون نیروی انسانی سپاه مشغول به کار شد و بنده نیز به عنوان مسئول بسیج منطقه دو کشوری حضور داشتم و تا سال ۶۲ در این مرکز فعالیت داشتیم.

 

در اینجا باید خاطره‌ای را تعریف کنم، سال ۶۱ بود که برنامه حج برای جوانان انقلاب در نظر گرفته شد، من و سردار حجازی اقدام کردیم برای رفتن به مکه و حج واجب برای هر دو نفر این شرایط فراهم شد، قبل از سفر برای اجازه نزد فرمانده سپاه که آن زمان آقای نمازی بود، رفتیم، فرمانده گفت که نمی‌شود هر دو نفر شما به سفر بروید و باید یک نفر از شما به این سفر برود، انتخاب را بر عهده فرمانده گذاشتیم آقای نمازی بعد از بررسی گفت که سردار حجازی به حج برود و من نروم، من نیز ناراحت نشدم چون هر دو پذیرفته بودیم که نرویم و هر دو اعتقاد داشتیم خیر انجام خواهد شد. وقتی که سید محمد به مکه رفت و برگشت گفت که به صورت خاص برای من دعا کرده و دعای آقا محمد برای من مؤثر بود و در سال ۶۲ من با خانواده برای مکه رفتم و بسیار خوب بود و این از برکات دعای سردار حجازی بود.

 

سردار حجازی همیشه انصاف در نظردهی داشت، زمانی که از سفر مکه بازگشت در خصوص فعالیت‌های فردی که به عنوان جانشین او در زمان حضورش در مکه فعالیت داشت گفت "کارهایی که ایشان کرده در این مدت یک ماهی که ما نبودیم بهتر از زمانی است که من خودم بودم" و برای من بسیار جالب بود که این نظر منصفانه را سردار حجازی داشت و هیچ کجا حق را پایمال نمی‌کرد.

 

پس از این اتفاقات سردار حجازی به عنوان فرمانده سپاه مشهد انتخاب شد و در این دوران ما چند بار به دیدار او در مشهد رفتیم.

 

سردار حجازی از چه سالی به جبهه رفت؟

 

آقا محمد دائماً به دنبال رفتن به جبهه بود، در سال ۶۳ این شرایط فراهم شد هر چند تا قبل از آن نیز شهید حجازی پشتیبان جبهه‌ها بود، در آن زمان به عنوان جانشین قرارگاه قدس به جبهه رفت در آن زمان سردار جعفری فرمانده قرارگاه قدس بود، بعد از اینکه سردار حجازی به جبهه رفتند چند نفر از دوستان از جمله سردار مهدی مسجدیان را دعوت کردند که شهید شدند و من نیز رفتم اما توفیق شهادت نداشتم، در آن زمان قرارگاه قدس در ساختمانی به نام گلف بود، سردار حجازی در آن ساختمان مستقر بود، در آن زمان چندین سمت به من پیشنهاد شد و در نهایت مسئولیت ستادی را به من دادند، در آن زمان سردار حجازی نقش بسزایی داشت و ویژه‌تر در دو عملیات کربلای چهار و کربلای پنج که بسیار خوش درخشید و شاهد بودم که در حین اجرای این عملیات‌ها سردار حجازی و سردار جعفری کمتر از دو ساعت می‌خوابیدند و مدام فعالیت داشتند برای سرکشی از مناطق و کنترل امور.

 

سردار حجازی در عملیات کربلای چهار در اهواز بودند و در عملیات کربلای پنج سردار جعفری مجروح شد و اداره کل مسائل قرارگاه به مدت یک ماه به دست سردار حجازی انجام شد که این کار سختی بود چون یگان‌های مختلفی مانند لشکر هشت نجف، لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، لشکر ۲۵ کربلا، لشکر ثارالله که سردار سلیمانی فرمانده آن بود، لشکر تهران که سردار همت آن را فرماندهی می‌کرد مرتبط با قرارگاه قدس بودند و مدیریت همه اینها کار بسیار سختی بود.

 

بعد از عملیات کربلای پنج محل قرارگاه قدس از اهواز به غرب و همدان منتقل شد که سردار حجازی در همدان نیز فعالیت‌های خوبی را داشت و سردار حجازی در آن دوران بسیاری از کارها را به سردار حجازی می‌سپرد چرا که سردار حجازی قدرت بالایی برای اداره جلسات داشت و من این میزان قدرت را در کس دیگری ندیدم و همیشه اعتقاد داشتم سردار حجازی می‌تواند بهترین رئیس مجلس شورای اسلامی در ایران باشد.

 

یک بار زمانی که سردار حجازی فرمانده نیروی مقاومت بسیج بود، شاهد بودم که قرار بود دستورالعملی برای قرارگاه‌های بسیج نوشته شود و سازمان گردان‌های قدس تشکیل شود، همه نظراتی را ارائه داده بودند، اما جمع بندی آن بسیار سخت بود، سردار حجازی در کرج دو روز همایشی را با دعوت از همه فرماندهان سپاه در کشور برگزار کرد که در هر روز از هشت صبح تا ساعت ۶ بعداز ظهر جلسات را یکسره اداره می‌کرد و در این دو روز دستورالعمل سازمان گردان‌های قدس سپاه را تدوین و ابلاغ کرد و این نشان از تبحر شهید حجازی در اداره جلسات، کارهای فکری و ستادی داشت، در این زمینه همه به این خصوصیت سردار حجازی اعتراف می‌کردند و هیچکس نمی‌توانست این موضوع را منکر شود.

 

عملیات کربلای ۱۰ و مرصاد نیز با فرماندهی سردار حجازی انجام و به پیروزی رسید.

همکاری شما و سردار حجازی در دوران بعد از جنگ چطور ادامه یافت؟

 

بعد از جنگ سردار حجازی به تهران رفت و در ستاد مشترک سپاه در بخش آموزش فعالیت داشت، بنده نیز مدتی با شهید حجازی بودم و بعد سردار به نیروی مقاومت سپاه رفت و به عنوان رئیس ستاد در این نیرو فعالیت داشت.

 

در نیروی مقاومت سپاه جلساتی را داشتیم که در این جلسات همه یگان‌های بسیج در آن شرکت داشتند، یکبار حضرت آقا را در این جلسات دعوت کردیم، حضور حضرت آقا در این جلسات بسیار جالب بود، بیشتر اداره کننده این همایش بزرگ آقا محمد بود، ساختمان ستاد نیروی مقاومت ما در محل بزرگی در نزدیک ستاد مشترک بود، این ساختمان تاغ حلال گونه داشت و کبوتران در این تاغ خانه کرده بودند، فضای معنوی ایجاد شده بود واین فضا مانند مشهد و کربلا بود آقای حجازی به من گفت که این کبوتران قداست این ساختمان را تداعی می‌کنند که ناشی از آن است که صداقتی در بین اداره کنندگان این مجموعه و از جمله آقای حجازی بود و اینکه انگیزه الهی داشتند و به هیچ وجه به دنبال فکر مادی و پست و مقام نبود و در همه مراحل به شکل کامل فعال بود و مطالبه دنیایی واقعاً نداشت.

 

رابطه سردار حجازی با زیردستانش چگونه بود؟

 

سردار حجازی به فکر همه مسائل نیروها بود و همه نیروها احساس می‌کردند که سردار حجازی کمک کار است، دائماً همه را با صحبت‌هایش امیدوار می‌کرد.

 

در همه کارها به عنوان مشاور خیلی دلسوز نظر می‌داد، در دوران خدمتی که ما داشتیم در قرارگاه قدس و نیروی مقاومت بسیج وقتی سراغش می‌رفتیم با فکر مسائل را برطرف می‌کرد و همه به نقش شهید حجازی در نیروی مقاومت اذعان داشتند و همه باور داشتند که سردار حجازی مشکلات را حل می‌کند.

 

او به شدت صبور بود، هیچ گاه تعجیل نمی‌کرد، بی توجه به مسائل جانبی دوستان نبود، وقتی که یک نفر مشکلاتی را مطرح می‌کرد فقط به فکر کار نبود و او را راهنمایی می‌کرد.

 

در برخورد با مدیران بالایی به هیچ وجه حالت خودخواهی و خود مطرح کردن نداشت، کاملاً مطیع بود و نسبت به نیروهای پایین دست خودش بسیار دلسوز و صبور بود.

 

ویژگی‌ های بارز سردار چه بود؟

 

استقامتش در کارها بسیار خوب بود، اصلاً از کار خسته نمی‌شد و در مسائل مدیریتی با دید بسیار باز موضوعات را بررسی می‌کرد.

 

یادم است به کرمان برای سرکشی رفتیم، من مسئول طرح و برنامه بودم، پیشنهاد دادم مبلغی را به سپاه کرمان تخصیص داده شود و وقتی من مبلغ را اعلام کردم سردار حجازی گفت این اعتبار چیزی نیست و خود ایشان مبلغ بالایی را به سپاه کرمان کمک کرد و من آموختم که باید با دید باز به رده‌ها نگاه کرد و نه کوته نگری.

 

یکی از مسائل دیگری که در سردار حجازی دیدم این بود که همیشه به فکر همه جوانب بود، زمانی که فرمانده سپاه لبنان بود او را برای سخنرانی در اصفهان دعوت کردند بعد از سخرانی پیرمردی در بیرون از جلسه ایستاده بود و مشکلی که با شهرداری داشت را به صورت کامل برای سردار مطرح کرد، سردار با دقت به صحبت‌های این پیرمرد گوش داد و گفت "چشم" و پیگیری‌هایی نیز برای این پیرمرد انجام داد؛ چیزی که این روزها کمتر دیده می‌شود.

یکی از مسائل دیگری که در بحث مدیریتی سردار حجازی قابل ملاحظه بود سازگاری با همه سلیقه‌های مدیریتی بود و این‌جور نبود که اگر با کسی نظراتش موافق نباشد او را کنار بگذارد. شاهد بودم که انعطاف پذیری ویژه‌ای در برخورد با مسائل داشت و در صورت منطقی بودن نظر طرف مقابل عاقلانه از موضع قبلی بر می‌گشت.

 

سردار همیشه آماده شهادت بود در همه مراحل زندگی اش این امر را می‌دیدم، از سویی سردار به همه دوستان توجه داشت زمانی که در لبنان خدمت می‌کرد در سفری به اصفهان و بعد از حضور در یک جلسه من خواستم او را به خانه برسانم، او در مسیر از من خواست تا به دیدن یکی از دوستان قدیمی که در سفر قبل از انقلاب در دیدار با علما همراه ما بود برویم و برایم جالب بود که با همه گرفتاری‌ها او به فکر دوستان قدیمی است.

 

سردار حجازی به شدت مطیع رهبر بود و تواضع سردار در برابر رهبر انقلاب دیدنی بود، اولین دیدار سردار حجازی با رهبر معظم انقلاب مربوط به زمانی است که او همدان بود و حضرت آقا برای رژه گردان‌های قدس به همدان آمدند، کل شهر برای حضور ایشان درگیر بود، امام جمعه همدان سردار حجازی را معرفی کرد و گفت آقای حجازی جانشین سپاه است حضرت آقا گفتند آقای حجازی و دو بار این جمله را تکرار کردند.

 

در جلسه دیگری در تهران در نیروی مقاومت روزی برای برگزاری نماز به منزل آقا رفتیم در حد ۱۰ دقیقه بعد از نماز آنجا بودیم و آقا چندین بار از سردار حجازی تجلیل کردند و این برای من بسیار جذاب بود.

سحر

روح بلند و ملکوتی این سردار عزیز شاد که واقعا مردی مومن و تاثیر گذار بودن

ارسال شده در : 15 شهریور 1401 ساعت 22:15


ارسال نظرات

;