عسکرزاده از همرزمان شهید احمد بیابانی روایت میکند:
«احمد ذات خوبی داشت اما سرش بوی قرمه سبزی میداد و اوایل ورود به جبهه ، همان روحیه بزن بهادری را داشت.
یک ماهی از رفتنش نگذشته بود که به دلیل دعوایی که کرده بود اخراج شد، اما فرمانده بعدی منطقه جنگی ریجاب وقتی قصه حضور احمد بیابانی را میشنود پیغام میفرستد که به او بگویید دوباره برگردد.»
احمد وقتی برمیگردد حسابی تغییر میکند و از این رو به آن رو میشود. نمازهایش ورد زبان همه میشود. رزمندهها از او التماس دعا میخواهند.
️ البته هنوز همان شیرینکاریها را در جبهه دارد. برای آنکه رزمندهها دلی از عزا در بیاورند و یک نهار مفصل بخورند، نارنجک در رودخانه میانداخت و کلی ماهی شکار میکرد و همه رزمندهها را مهمان ماهی کبابی میکرد.
️ یک روز آقای خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودهاند برای سرکشی به منطقه غرب میروند و احمد یکی از رزمندههایی بود که به دلیل شجاعتش از طرف فرمانده منطقه جنگی برای محافظت از ایشان در جبهه انتخاب میشود.
در همان زمان حضور آقای خامنهای، رزمندهها با ایشان عکس یادگاری میگیرند و حالا آن عکس احمد هنوز هم در خانهمان هست و یادگاری او از روزهای جنگ است. رفقایش در جبهه میگفتند او سر نترسی داشت و خستگی برایش بیمعنی بوده است.
ارسال نظرات