به امام گفتم اگر ما امریکایی هستم ما را از روی زمین محو کنید

تا من گفتم اگر ما آمریکایی هستیم بین ما را به دریاچه ساوه بریزید. ایشان سریع سرشان را بلند کردند و گفتند نخیر من کی چنین حرفی را زدم؟ من چنین حرفی نزدم. من به شماها علاقه دارم خیر چنین چیزی نیست.

در مشهدالرضا علیه السلام مشرف بودم. یک دفعه شنیدیم که آقایان (مجمع روحانیون) اعلام موجودیت کرده اند. آنها گفته بودند که ما در مسائل انقلاب اختلاف نظر و اختلاف مبنا داریم. اینها (جامعه روحانیت) در مسائل اقتصادی مبنای خاصی دارند. در سیاست خارجی هم روش خاصی دارند و این همان چیزی است که امام اسمش را اسلام آمریکایی گذاشته است؛ یعنی اینها طرفدار سرمایه دارها و طرفدار ازتباط با آمریکا هستند. اینها سرمایه داران را تأیید میکنند سیاست اقتصادی آنها اقتصاد سرمایه داری است، سیاست هم سیاست ارتباط با غرب است.

در آن زمان از امام سؤال کردند که آیا شما آقایان مجمع روحانیون را تأیید می فرمایید یا این انشعاب را اجازه میفرمایید؟ حال عین عبارت را یادم نیست ولی امام فرمودند بله من با این انشعاب موافق هستم برداشت عمومی از اصل انشعاب با این فلسفه و تأیید حضرت امام این بود که جناح باقی مانده از جامعه، روحانیت طرفدار اقتصاد سرمایه داری و طرفدار اسلام آمریکایی هستند و انشعاب مجمع روحانیون بدین علت بود که اسلام شان اسلام ناب محمدی است. با توصیف و تحلیل این جدایی قهراً طبیعی می نمود بلکه ضرورت انقلابی داشت.

 


بنده میان دو مرحله انتخابات با مشورت دوستان با نامه‌ای که قبلا تهیه کرده بودم حدمت امام شرفیاب شدم. نامه خطاب به حضرت امام بود و مضمون نامه این بود که با توجه به سوابق درخشان اعضای جامعه روحانیت مبارز در انقلاب آیا واقعا شما اسلام جامعه روحانیت را آمریکایی می دانید؟ اگر میدانید که هیچ؛ اما اگر این را قبول نداريد رسماً اعلام بفرمایید؟

من خدمت امام شرفیاب شدم و گفتم اگر واقعاً جناب عالی به عنوان امام  و رهبر ما، ما را آمریکایی می دانید قاعده اش این است که ما را از صفحه وجود محو بفرمایید. من اینها را در حضور امام عرض کردم. ایشان خیلی اظهار محبت کردند.

تا من گفتم اگر ما آمریکایی هستیم بین ما را به دریاچه ساوه بریزید. ایشان سریع سرشان را بلند کردند و گفتند نخیر من کی چنین حرفی را زدم؟ من چنین حرفی نزدم. من به شماها علاقه دارم خیر چنین چیزی نیست.

فرمودند که من به شما علاقه دارم و باید جبران کنم. دیدم ایشان گفتند باید جبران کنم گفتم نامه ای بنویسم و به شما بدهم شما هم چیزی مرقوم بفرمایید که این اتهام را رفع کند این دو خاصیت داشت؛ از نظر دینی خاصیتش این بود که بالاخره امام ما را از این نهمت و این نقطه ی سیاه تبرئه کرده اند و از لحاظ سیاسی نیز در انتخابات تاثیر داشت چون میان دو مرحله بود برای مرحله ی بعدی انتخابات اثر می گذاشت و مفید بود.
 
 از آنجا که امام به مسائل سیاسی خوب واقف بودند. مصلحت ندیدند که معادلات انتخابات را یک دفعه به هم بریزند. البته این برداشت من بود، ایشان فرمودند خیر الان من چیزی نمی نویسم ولی بعد از انتخابات بیایند و هر چه شما برای رفع این تهمت بنویسید. من آن را تایید می کنم.

بعد از انتخابات هر چه دوستان گفتند که بروید نامه را خدمت امام ببرید تا چیزی مرقوم بفرمایند گفتم من نمی روم اگر امام خودشان لازم بدانند که این تهمت را از ما بردارند و رفع اتهام کنند خودشان دستور میدهند و اگر هم لازم نیست بالاخره لابد امام می خواهند همین طور باشد من دیگر خدمت امام نمی روم بنده نرفتم و چند ماهی از این قضیه گذشته شاید امام انتظار داشتند که ما برویم سؤال کنیم

پس از مدتی ظاهراً آقای انصاری سؤالی از امام مطرح کردند بدین مضمون که نظر حضرت عالی نسبت به جامعه مدرسین، جامعه ی روحانیت و مجمع روحانیون چیست؟ همچنین نظرتان درباره ی این صحبتهایی که میشود مثل اسلام آمریکایی و كذا و كذا چیست؟ امام در جواب فرموده بودند که اینها همه فرزندان من هستند. شاگردان من هستند و من به همه ی اینها علاقه دارم اینها همه مورد هستند. تایید من گرچه اختلاف سلیقه هایی با هم دارند که این هم اشکالی ندارد. اختلاف سلیقه باید به خصوص جوانها را مخاطب قرار دادند که نسبت به جامعه باشد. ایشان در آنجا مدرسین احترام بگذارید فرمودند خودتان را از جامعه ی مدرسین جدا نکنید، اگر جدا کنید آن وقت ممکن است گرفتار آمریکایی ها بشوید این هم خلاصه ای از بیان حضرت امام در این زمینه بود که تفصیل آن بیانات در رسانه ها و اسناد و مدارک موجود است..
 

 

حضرت امام در حقیقت به خاطر تقوایی که داشتند وقتی اشتباهی واقع می شد و آنجا ممکن است قصوری از طرف ایشان رخ داده باشد، احساس فکر می کردند که در وظیفه می کردند که هر چه زودتر آن را جبران کنند. به همین جهت من فکر میکنم اصل سوال نیز به دستور خود ایشان مطرح شده باشد و خودشان فرموده باشند شما سؤال کنید تا من جواب بدهم.


منبع: کتاب خاطرات آیت الله مهدوی کنی؛ تدوین دکتر غلامرضا خواجه سروی
انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

ارسال نظرات

;